کشتار حجاج ایرانی؛ اوج یک مناقشه تاریخی

مقاله اشپیگل درباره کشتار مکه در سال ۶۶
۰۹ مرداد ۱۳۹۷ | ۲۰:۴۹ کد : ۶۳۹۸ وقایع اتفاقیه
مقاله اشپیگل درباره کشتار مکه در سال ۶۶
کشتار حجاج ایرانی؛ اوج یک مناقشه تاریخی
ترجمه: محمدعلی فیروزآبادی

 

تاریخ ایرانی: گرچه همه شعارها علیه «شیطان بزرگ آمریکا» است و نفرت علیه دشمن منطقه‌ای صدام حسین به اوج خود رسیده است، اما ظاهرا دشمن اصلی و موجود جمهوری اسلامی همان پادشاهی عربستان سعودی است؛ یعنی همان سلسله‌ای که از نظر اقلیت متعصب شیعه، اماکن مقدس مسلمانان را به ناحق تحت مالکیت خود دارد.

 

روز جمعه [نهم مرداد ۱۳۶۶]، ۴۰۲ زائر ایرانی به دست مأموران سعودی در مکه کشته شدند. دولت ریاض ادعا می‌کند که زائران خشمگین ایرانی قصد داشتند بزرگترین مسجد مکه و خانه کعبه را که مقدس‌ترین مکان برای مسلمانان به حساب می‌آید به اشغال خود درآورند. به گفته مسئولان عربستان، اکثریت مسلمانان از این اقدام به عنوان تجاوزی نابخشودنی یاد می‌کنند؛ اقدامی که نشانگر تهاجم سیاسی حامیان انقلاب اسلامی ایران است.

 

جمهوری اسلامی ایران رهبر خود یعنی آیت‌الله خمینی را رهبر جهان اسلام می‌داند، رهبری که نه تنها بر اقلیت شیعه بلکه بر اکثریت سنی نیز ولایت دارد؛ و به باور و ادعای حاکمان عربستان سعودی، جمعه خونین مکه نیز اقدامی در جهت کودتا در ابعادی بزرگ بوده است و به عبارت دیگر سعودی‌ها ادعا دارند که زائران ایرانی قصد داشته‌اند که حکومت جهانی ایران شیعه را برای حکمرانی بر همه مسلمانان تأسیس کنند.

 

به عبارت دیگر می‌توان گفت که شعله‌های یک مناقشه تاریخی به صورتی عجیب و در جبهه‌ای عجیب‌تر یعنی در مکه به راه افتاده است. باورهای مذهبی ایرانی با فرقه وهابیت سعودی‌ها در تقابل قرار دارد و از سوی دیگر هر یک از دو طرف خود را رهبر جریانی بنیادگرایانه می‌داند که این روزها کشورهای جهان اسلام از مراکش، مصر، افغانستان و پاکستان در غرب گرفته تا اندونزی در شرق را به شور و هیجان انداخته است.

 

دو کشور نفتی ایران و عراق از هفت سال پیش به جنگی فرسایشی علیه یکدیگر و در منطقه‌ای مشغولند که ظاهرا دو سوم تا سه چهارم ذخایر نفتی شناخته شده جهان در اعماق زمین‌های آن قرار دارد؛ اما مساله مهم‌تر آن که این جنگ نه به خاطر نفت بلکه در درجه اول بر سر بسیاری از اصول اعتقادی و اخلاقی است.

 

در این میان ایالات متحده آمریکا نیز که از نظر مکانی بیش از ده هزار کیلومتر با این منطقه فاصله دارد، یکی از قدرتمندترین نیروهای واکنش سریع خود را که از زمان جنگ ویتنام بی‌سابقه است به این گوشه انفجاری از عالم اعزام کرده است.

 

ناوهای مسلح آمریکا ظاهرا برای اسکورت کشتی‌های یکی از متحدین عراق یعنی کویت در این منطقه حضور دارند اما در واقع و در عمل علیه ایران در این جنگ وارد عمل شده‌اند؛ اما پیروزی این نیروها غیرممکن است و تنها در صورتی امکان‌پذیر است که بتوانند تهران را به اشغال خود درآورند. فراموش نکرده‌ایم که آمریکا برای پیروزی در جنگ ویتنام به اشغال هانوی نیاز داشت اما از پس از این کار نیز برنیامد؛ و بدتر از همه آن که یک رئیس‌جمهور بنیادگرای محافظه‌کار به نام رونالد ریگان نیز هر روز موجبات تحریک ایرانیان را فراهم می‌آورد. در مقابل ایران نیز بیکار ننشسته و به صورتی دیگر آمریکا را تحریک می‌کند. آمریکا این روزها شاهد مین‌گذاری و خطر مین‌های ایرانی است و واحدهای اعزامی آمریکا و ناوگان کشتی‌های آمریکایی در خلیج ‌فارس تنها در پناه کشتی مین‌روب «برایتون» امکان تحرک دارند.

 

ابرقدرت رقیب یعنی شوروی هم بیکار ننشسته و ابتکارهایی از خود نشان می‌دهد. مسکو نه تنها ناوگان عظیم خود را راهی منطقه کرده بلکه کشتی‌های مین‌روب کوچک را هم فراموش نکرده و با این کشتی‌ها و یدک‌کش‌های خود از ناوگان کشور مینی‌کاپیتالیستی کویت حفاظت می‌کند.

 

در همین حال و در جریان همین جنگ بزرگ و گسترده خلیج [فارس]، «فرانک کارلوچی» مشاور امنیت ملی ریگان به ولفگانگ زِه آلمان می‌رود و با هلموت کهل در جریان تعطیلاتش به گفت‌وگو می‌نشیند و به او اصرار می‌کند که کمک‌های تسلیحاتی به دشمنان جمهوری اسلامی را افزایش دهد. البته آلمان در این مورد به اندازه کافی تبحر دارد و تا به حال بهتر از فرانسوی‌ها و آمریکایی‌ها عمل کرده است.

 

فرانسوی‌ها البته حاضر به امانت دادن کشتی‌های مین‌روب خود نیستند اما در همان حال ناو هواپیمابر خود موسوم به کلمانسو را به بهانه حفاظت از منافع نامشخص و تعریف‌نشده فرانسه راهی خلیج [فارس] می‌کنند.

 

لشکرکشی ابرقدرت آمریکا این امکان را در اختیار آیت‌الله خمینی قرار داد تا قدرت خود را در خارج از قلمرو ایران و در مکه نشان دهد و همزمان ضعف و ناتوانی‌های آن کسانی که خود را خادم‌الحرمین می‌نامند فاش کند. تظاهرات مکه نه تنها یک نمایش قدرت با اهداف داخلی بلکه ارسال علامتی به غرب بود.

 

به باور آیت‌الله خمینی، جهان اسلام فهمید که رژیم سعودی با «شیطان بزرگ آمریکا» همدست است و جنایتی که در جمعه خونین مکه اتفاق افتاد همه مشروعیت این رژیم به عنوان حافظ شهرهای مقدس را بر باد داد.

 

واکنش به کشتار خیابانی در مکه در واقع شباهت زیادی به یک اعلان جنگ دوجانبه است. صالح بن حمید، خطیب مسجد اعظم مکه در موعظه‌های خود گفت: «الله از کشور ما در برابر خرابکاران و مجنونان حفاظت کند.» در همان حال روزنامه‌های کویتی در بخش اخبار عربستان همه مسلمانان را به «همکاری در جنگ علیه لانه مارها» در تهران فراخواندند.

 

از سوی دیگر آیت‌الله خمینی رهبر ایران در پیامی ویژه خطاب به زائران مکه سوگند خورد که انتقامی خونین از مسببان آن کشتار گرفته خواهد شد. رهبر ایران گفت که «رهبران بدنام عربستان سعودی، همان کسانی که به دو شهر مقدس خیانت می‌کنند» مسئول و مسبب این جنایت هستند و آن‌ها بودند که جنایتی تاریخی را رقم زدند. به گفته رهبر ایران، سعودی‌ها همواره مانند خنجری عمل کرده‌اند که از پشت به قلب مسلمانان فرو رفته است: «دولت سعودی به لکه ننگی آغشته شد که دیگر نمی‌تواند آن را پاک کند.»

 

هاشمی رفسنجانی رئیس ۵۳ ساله پارلمان ایران نیز که چهره‌ای مشهور به شمار می‌آید، حکم قضایی آیت‌الله خمینی را به زبان سیاسی ترجمه کرد: «انتقام خونریزی مکه یعنی آزادسازی حرمین شریفین از دست وهابیون سعودی و بیرون کشیدن ذخایر عظیم نفتی جهان اسلام از دست عاملان جنایتکار امپریالیسم.»

 

هفته پیش و در حالی که هنوز تابوت‌های اولین «شهدا» از مکه به تهران نرسیده بود، میلیون‌ها نفر در صفی چند کیلومتری در خیابان‌های تهران راهپیمایی کرده و خشم و درد مشترک خود از آن حمام خون را به نمایش گذاشتند. این بزرگترین راهپیمایی از زمان روزهای تاریخی انقلاب در اوایل سال ۱۹۷۹ بود، یعنی همان روزهایی که انقلاب هنوز نوپا بود و مردم در طی آن با شور و حالی خاص خواهان سرنگونی فوری رژیم شاه بودند.

 

طبیعتا در این راهپیمایی و تجمع عظیم نیز بخشی از شرکت‌کنندگان حضوری برنامه‌ریزی‌شده داشتند. عده‌ای از آن‌ها از جمله گروه‌هایی از دانش‌آموزان و دانشجویان با اتوبوس از مناطق دورافتاده به متروپل هشت میلیونی تهران آورده شده و البته جمعیت زیادی شامل خانواده‌های کشته‌شدگان جنگ نیز حضوری محسوس داشتند.

 

با این حل اکثریت بالای تظاهرکنندگان بدون هرگونه فشار و اجباری در این گردهمایی بزرگ حاضر بودند و هدف آنان اعلام حمایت و همبستگی با رهبران سیاسی و همراهان رهبر سالخورده انقلاب بود. حضور گسترده مردم در این راهپیمایی در همان حالی صورت می‌گرفت که رضا پهلوی پسر بزرگ شاه از تبعیدگاهش در پاریس ادعا می‌کرد که رژیم ایران تنها به کمک «ترور و وحشت» بر سر قدرت مانده است و «از کمترین حمایت عمومی برخوردار نیست». رضا پهلوی در همان مصاحبه ادعا کرده است: «پایان کار جمهوری اسلامی آغاز شده است و اکنون من این شانس را دارم که به تاج‌وتخت بازگردم.»

 

اما از قرار معلوم جناب ولیعهد سابق باید بیش از این‌ها صبر و شکیبایی داشته باشد؛ زیرا واقعیت این است که انقلاب به رهبری آیت‌الله خمینی در نهمین سال خود قرار دارد و قدرت روحانیون حاکم به مراتب بیشتر و مطمئن‌تر شده و مذهبیون بر ۴۵ میلیون ایرانی کنترل کامل دارند.

 

نزدیک به یکصد هزار روحانی وفادار به جمهوری اسلامی در سراسر کشور پخش شده و این عده وظیفه دارند که پیروی سرسختانه از دستورات و قوانین رسیده از تهران را نظارت و تضمین کنند. این روحانیون در مساجد و مدارس و اداراتی هستند که در مورد نقل و انتقالات دانشجویان و همچنین اعطای خوابگاه و کمک‌های دولتی تصمیم می‌گیرند.

 

نزدیک به نیمی از نمایندگان مجلس یا همان پارلمان ایران از روحانیون هستند. نزدیک به ۶۰۰ نفر از ۲۵۰۰ قاضی دادگستری هم از افراد روحانی بوده و این عده بر رعایت دقیق قوانین شریعت یا همان قوانین اسلامی نظارت می‌کنند.

 

اپوزیسیون به صورت سیستماتیک از کار افتاده و خاموش شده است. طرفداران مشهور و موثر قیصر سرنگون شده یا در سرزمین‌های دور به حال تبعید بسر برده و دیگر کاری از دستشان برنمی‌آید و یا در دخمه‌ها و میدان‌های تیر اعدام شده‌اند. افراد مظنون به طرفداری از شاه در ارتش نیز اخراج شده‌اند.

 

حاکمان جدید در سال ۱۹۸۳ ضرباتی کاری بر حزب کمونیست توده وارد آوردند، همان حزبی که اعضای آن تا همین چند سال پیش به صورت مخفی شانه به شانه روحانیون علیه شاه منفور مبارزه می‌کردند.

 

نیروهای وفادار به آیت‌الله خمینی در نهایت بازوی نظامی مجاهدین خلق چپ‌گرا را نیز نابود کردند. در حال حاضر رهبران سیاسی این گروه با تبلیغات پرهزینه و پرسروصدا در کشور همسایه یعنی عراق بسر می‌برند. انتخاب عراق به عنوان محل استقرار یک اشتباه محض از سوی این گروه به شمار می‌آید زیرا حتی طرفداران مجاهدین خلق در ایران نیز حاضر نیستند با گروهی که در کشور دشمن یعنی کشور تحت حاکمیت صدام حسین بسر می‌برد همکاری کنند و از این کار نفرت دارند. آیت‌الله خمینی به عنوان رهبر انقلاب در میان مردم همچنان مانند گذشته محبوبیت داشته و ستایش می‌شود و این یکی از دلایلی است که آیت‌الله را برای غرب به مردی اسرارآمیز و غریب بدل کرده است زیرا از دیدگاه و بر اساس ذهنیت کشورهای غربی و به گفته هانا آرنت، جامعه‌شناس شهیر آمریکایی: «عامل اصلی و تعیین‌کننده پدیده انقلاب همواره امری مادی است.» به همین خاطر یک «انقلاب تئوکراتیک و غیرمادی» برای این ذهنیت فرهنگی امری کاملا غریب می‌نماید.

 

آیت‌الله خمینی بازگشت به مذهب را ارضای یک نیاز منطقی می‌داند اما شاه چنین بازگشتی را امری نابودکننده تلقی می‌کرد. این آیت‌الله خمینی بود که به قهرمان ایرانیان مغرور بدل شد؛ همان مردمی که از مدت‌ها پیش احساس غرور ملی خود را فراموش کرده بودند.

 

افزون بر آن ایرانی‌ها طی این جنگ هفت ساله با دشمنی روبرو بوده‌اند که از نظر مالی و تسلیحاتی بر آنان برتری داشته و در آغاز جنگ ادعا می‌کرده است که استان خوزستان را به راحتی به خاک خود ضمیمه خواهد کرد؛ اما عراقی‌ها تا به امروز نتوانسته‌اند حتی یک مترمربع از خاک ایران را برای مدت طولانی به اشغال خود درآورند.

 

برعکس نیروهای سپاه پاسداران ایران در آغاز سال ۱۹۸۶ شبه‌جزیره فاو در نزدیکی دومین شهر عراق یعنی بصره را به تصرف خود درآورده و بدین ترتیب ارتباط عراق را با خلیج [فارس] قطع کردند. از فاو تا امارت کوچک کویت یا همان چهارمین کشور ثروتمند دنیا، فقط ۵۰ کیلومتر فاصله است. کویت یکی از بزرگترین حامیان مالی عراق و حامی عربستان سعودی به شمار می‌رود؛ یعنی همان کشوری که ادعای رهبری دنیای تسنن را داشته و دشمن دیرینه آیت‌الله خمینی محسوب می‌شود.

 

اختلاف میان این دو شاخه از دین اسلام به ۱۳۳۱ سال پیش یعنی به سال‌های آغازین اسلام بازمی‌گردد و همه‌ چیز از توطئه‌ها بر سر جانشینی پیامبر آغاز شد. عده‌ای با استناد به وصیت پیامبر عقیده داشتند که جانشینی او باید به همرزم و پسرعمو و همزمان دامادش یعنی «علی ابن ابی‌طالب» [ع] برسد. اما این اتفاق نیافتاد و علی[ع] بر اساس تقویم میلادی در سال ۶۵۶ و به عنوان خلیفه چهارم مسلمانان جهان به بالاترین منصب روحانی و دنیوی رسید و پنج سال بعد بود که وی به دست یکی از افراد بریده موسوم به خوارج ترور شد.

 

از آن زمان بود که آن مشاجره آشتی‌ناپذیر بر سر میراث پیامبر و رسیدن به مقام خلافت آغاز شد. یک گروه یعنی سنی‌ها که در آن زمان هم مانند امروز از اکثریت برخوردار بودند عقیده داشتند که رهبر باید بر اساس سلسله مراتب و از میان بزرگان انتخاب شود اما شیعیان رهبری اسلام را حق مسلم فرزندان و نوادگان پیامبر می‌دانستند.

 

از نظر پیروان مذهب شیعه، جانشین پیامبر فردی است که از سوی خدا برگزیده می‌شود و لقب امام دارد. امام فردی فراطبیعی و خارق‌العاده بوده و «عاری از گناه» است و بدون هرگونه خطا و اشتباهی حکومت کرده و کلام خدا را بدون کم و کاست تفسیر می‌کند و به عبارت بهتر امام یک اَبَرانسان است. در مقابل اما پیروان اهل سنت از همان آغاز کار برخورداری یک انسان زمینی از چنین ویژگی‌های ممتازی را رد کرده و آن را شرک می‌دانند.

 

به باور شیعیان پس از علی[ع] فقط یازده امام به این مقام رسیده‌اند که همگی آنان فرزندان و نوادگان مستقیم علی و فاطمه بوده‌اند؛ و البته تقریبا همه آنان به دست خلفای زمان خود به صورتی فجیع به قتل رسیدند. حسین[ع] یعنی سومین امام شیعیان و نوه پیامبر توسط رقیب و دشمنش یعنی خلیفه بنی‌امیه به نام یزید به جنگ فراخوانده و همراه با ۷۰ تن از یارانش در نزدیکی کربلا در عراق امروزی کشته شدند. از آن زمان است که کربلا برای ۹۰ میلیون شیعه در حکم یک شهر مقدس است. روزی که حسین و یارانش کشته شدند نیز یکی از مهم‌ترین روزهای شیعیان است و در سالروز آن همه ساله ده‌ها هزار نفر به خیابان‌ها ریخته و در حالی که زنجیر می‌زنند با نوای حزین سنج و طبل سوگواری می‌کنند. درد ناشی از زخم‌های باز تن زنجیرزنان در واقع یادآوری قولی است که آن‌ها به امام خود داده‌اند یعنی «ادامه مقاومت در برابر باطل»؛ و این خون و عزاداری‌هاست که شور آن انتقام هنوز گرفته نشده را بیشتر می‌کند.

 

بر اساس عقاید شیعیان آخرین امام به نام مهدی در اوان جوانی غیب شده و همه در انتظار ظهور او بسر می‌برند. امام دوازدهم البته روی زمین زندگی می‌کند و در زمان تعیین‌شده ظهور کرده و حکومت خدا را بر روی زمین برپا خواهد کرد.

 

بر اساس روایات و اسناد شیعه تا زمان ظهور امام دوازدهم این آیت‌الله‌ها هستند که نمایندگی و جانشینی وی را بر عهده دارند. عرفان و انتظار یک «مهدی» رهایی‌بخش که البته در مذهب اهل سنت و بسیاری از فرقه‌های اسلامی نیز وجود دارد، در مذهب شیعه نقشی کانونی ایفا می‌کند. در این میان مردم بر این باورند که کمک‌های زیادی از جهانی دیگر به سوی آن‌ها می‌آید و به آن «امدادهای غیبی» می‌گویند.

 

ایرانیان به عنوان مردمی غیرعرب ارادت زیادی به امام علی و امام حسین داشته و مذهب تشیع را فراتر از مرزهای ایران و عراق (به عنوان کانون اصلی شیعه) برده و امروزه شمار زیادی از مردم هند و استان سین‌کیانگ چین نیز از جمله پیروان شیعه محسوب می‌شوند.

 

این علم و آگاهی شیعیان نسبت به این مساله که رهبریت اعطا شده از سوی خداوند، از طرف سنی‌ها نادیده گرفته شده است، نقش زیادی در گسترش شیعه ایفا می‌کند. امروزه فرستاده‌ها و مبلغان شیعی به کشورهای خلیج [فارس] و هند و پاکستان و همین‌طور به افغانستان و لبنان رفته و بیش از همه طبقات فرودستی که احساس می‌کنند تحت تبعیض قرار گرفته‌اند را به مذهب شیعه فرامی‌خوانند.

 

«ورنر اِنده» اسلام‌گرای آلمانی عقیده دارد که شکاف میان سنی و شیعه تا به امروز ادامه یافته است: «آن خط و شکاف میان رفاه و فقر که در یک جامعه دیده می‌شود، تقریبا به همان صورت در فرقه‌های مذهبی نیز وجود دارد؛ و البته همین فقر و شکاف‌هاست که اختلاف‌های فکری مذاهب را به جنگ‌هایی میان احزاب مخالف بدل می‌کند.»

 

شیعه در کشور ایران البته به یک مذهب دولتی بدل شد؛ اما شیعیان در دیگر کشورها از موقعیت خود به عنوان یک اقلیت نهایت استفاده را می‌برند. آن‌ها به خود لقب «الخاصه» به معنی «گروه ویژه و خاص» داده‌اند و اکثریت سنی را «امت» یا توده می‌نامند.

 

باور شیعیان به بازگشت امام دوازدهم به طبقه روحانی قدرت ویژه‌ای می‌دهد؛ قدرتی که خلفای سنی از آن برخوردار نبوده و نیستند. البته این قدرت روحانیت شیعه منجر به این شد که این طبقه از مشکلات سیاسی و اجتماعی به نفع خود بهره برده و در ایران به قدرت برسند. قدرت متقاعدسازی یک آیت‌الله البته بستگی به میزان قدرت طرفدارانش دارد و فردی با مقام و درجه آیت‌الله خمینی که از حمایت اکثر ایرانیانی که وی را رهایی‌بخش می‌دانند برخوردار است، به مراتب بیش از آن است که تصور می‌شود. هر فرد شیعه باید مرجع تقلید خود را پیدا کند. گاه پیش می‌آید که اعضای یک خانواده پنج نفره شیعه، پنج مرجع تقلید مختلف داشته باشند... به هر حال روحانیت شیعه این قدرت را داشت که یک نظام استبدادی را سرنگون کرده و قدرت را در دست بگیرد.

 

اما اکثر پیروان اهل سنت، جهان‌بینی صوفیانه و فلسفه شهادت مورد قبول شیعه را قبول ندارند. البته گروه‌هایی از اهل سنت نیز به قدرت مطلقه باور داشته و حاضر به مدارا و تقسیم قدرت نیستند.

 

در این میان فرقه وهابیت از جمله متعصب‌ترین و رادیکال‌ترین فرقه‌های اسلامی محسوب می‌شود. پیروان این فرقه از اوایل قرن جاری شبه‌جزیره عرب را به اشغال خود درآورده و قبایل محلی را به انقیاد کشانده و تحت لوای پادشاهی عربستان سعودی متحد شدند. موسس این سلسله عبدالعزیز سوم یا ابن‌سعود بود که در خلال اشغال این سرزمین یکی از قدیمی‌ترین خاندان‌های نزدیک به پیامبر یعنی خاندان هاشمی را از این کشور اخراج کرد؛ و در سال‌های دهه ۱۹۲۰ شهرهای مقدس مکه و مدینه را نیز به تصرف خود درآورد. آرامگاه پیامبر اسلام در مدینه قرار دارد.

 

البته برای وهابیون این کافی نبود. وهابیون با لشکرکشی به عراق امروزی شهر مقدس شیعیان یعنی کربلا را با خاک یکسان کرده و ساکنان آن را قتل‌عام کردند.

 

مؤسسان سلسله آل‌سعود مساجد شیعیان در عربستان سعودی را نیز تخریب و همه آرامگاه‌ها و قبور اقلیت شیعه را با خاک یکسان کردند. به دستور حاکمان وهابی ساخت و تأسیس هر محلی که عنوان «حسینیه» داشته باشد نیز ممنوع است. حسینیه‌ها اماکنی هستند که شیعیان در آن جمع شده و در مورد مسائل و مشکلات روز گفت‌وگو و رایزنی می‌کنند.

 

از زمان ایجاد فرقه وهابیت، روحانیون و مبلغان این فرقه تندترین انتقادها را به مذهب شیعه وارد می‌کنند. در مقابل شیعیان نیز وهابی‌ها را غاصبان و خشک‌مغزانی می‌دانند که از مذهب به عنوان ابزاری برای رسیدن به قدرت استفاده می‌کنند. البته این بحث‌وجدل‌ها از مدت‌ها پیش از کشف ماده گران‌بهای نفت در عربستان وجود داشت.

 

تازه در زمان حکومت پهلوی بود که دو کشور، گرچه به صورت سطحی و ظاهری به یکدیگر نزدیک شدند. مسائل اجتماعی از جمله نگرانی‌های مشترک در مورد شورش و انقلاب بود که علیرغم اختلاف‌های تاریخی و مذهبی، میان دربار سلطنتی در تهران و دربار سعودی در ریاض ارتباط ایجاد کرد.

 

ایالات متحده آمریکا در گام نخست به ایران تحت حکومت شاه که ظاهرا دست‌کمی از یک بانک مطمئن نداشت، توجه نشان داد. شاه در نظر آمریکایی‌ها خودکامه‌ای بود که با نمایشی هالیوودی از سان و رژه، خود را جانشین مشروع یک شاهنشاهی ۲۵۰۰ ساله نشان می‌داد؛ پادشاهی که امپراتوری آن به عنوان یکی از مهم‌ترین تولیدکنندگان نفت با کشورهای صنعتی تشنه انرژی روابطی عمیق داشت. در واشنگتن از [محمد] رضا پهلوی به عنوان تضمینی مطمئن برای حفظ منافع اقتصادی و استراتژیک غرب در خلیج [فارس] یاد می‌کردند. او بود که می‌توانست بخش قابل‌توجهی از میلیاردها دلار نفتی خود را برای خرید مدرن‌ترین سلاح‌های آمریکایی هزینه کند.

 

اما آن هنگام که در ژانویه ۱۹۷۹ حرکت انقلاب شتاب گرفت، آن ارتش ۴۰۰ هزار نفری مجهز به بیش از ۱۶۰۰ تانک و صدها سلاح و ادوات سنگین و مدرن‌ترین موشک‌ها و نزدیک به ۵۰۰ فروند هواپیمای جنگی نتوانست به شاه کمک کند. نیروهای ویژه و حرفه‌ای ارتش به سرعت به انقلاب پیوستند و شاه با جمعیت اندکی از وفاداران خود تنها ماند.

 

از آن جایی که روابط بسیار نزدیک شاه با غرب بر شدت نفرت حاکمان تازه تهران از آمریکا می‌افزود، آمریکایی‌ها هم بلافاصله پس از سرنگونی شاه و برای حفاظت از این منطقه نفتی و به شدت ناامن، رو به سوی عربستان سعودی آوردند و ژاندارمی جدید برای منطقه انتخاب کردند.

 

ابزارهای سعودی همان ابزارهای شاه است. در حال حاضر ۴۵۰ تانک (که این تعداد افزایشی ۱۵۰ فروندی نسبت به سال ۱۹۷۹ نشان می‌دهد) و صدها ادوات و سلاح سنگین در اختیار عربستان سعودی است و افزون بر آن نیروی دریایی این کشور هشت ناو و ۱۲ ناوچه دریافت کرده و این کشتی‌ها همه به مدرن‌ترین موشک‌های ضد ناو مجهز هستند.

 

اما این کشور محافظه‌کار عربی خلیج [فارس] از بسیاری جهات آشکارا (در مقایسه با سیستم شاه در بهترین دوره) از آمادگی و انگیزه‌های نظامی و اخلاقی برای دفاع از خود محروم است. حاکمان ریاض برای زرادخانه‌های خود 10 هزار مزدور استخدام کرده و دو تیپ ارتش به طور کامل از پاکستان خریداری شده است.

 

سلطان‌نشین عمان نیز ۲۱۵۰۰ سرباز خود را تحت فرماندهی افسران بریتانیایی و پاکستانی قرار داده است. امارات متحده عربی که یک سوم از ۴۳ هزار پرسنل خود را در خارج از کشور استخدام کرده و کویت برای در اختیار گرفتن سربازان عاریتی سر از پا نمی‌شناسد. این در حالی است که قوانین کویت اعطای شهروندی این کشور به افراد خارجی را تقریبا ناممکن کرده است.

 

اما این به اصطلاح سوپر مزدوران فقط شهروندان فقیر پاکستانی نیستند و علاوه بر آنان کارشناسانی از آمریکا و بریتانیا و فرانسه نیز در ارتش کشورهای عربی حضور داشته و هر یک از این خوان گسترده بهره‌ای می‌برند. سیستم‌های مدرن تسلیحاتی غالبا تنها از طریق و به واسطه همین مشاوران و مربیان و تکنیسین‌ها و از کشورهای متبوع آنان خریداری می‌شود.

 

با این حال شیوخ خلیج [فارس] نیز، مانند پادشاه، بیشتر از آن که از بیرون در معرض تهدید باشند، از داخل مورد تهدید قرار دارند؛ زیرا کشورهای بزرگ و کوچک این منطقه حتی امروز نیز کشورهایی فئودالی محسوب می‌شوند. حتی کشور بزرگ عربستان سعودی که ده برابر بیشتر از آلمان غربی مساحت دارد، مانند یک شرکت خانوادگی اداره می‌شود؛ به عبارت دیگر همه مناصب دولتی و مشاغل مشاوره‌ای پردرآمد در میان افراد خانواده و قبیله سعودی تقسیم شده است.

 

اساس قدرت این اقتصاد خویشاوندسالارانه در واقع همان قبایل بدوی هستند که به دلیل مبارزه چند صد ساله و دشوار خود برای بقا در آن شبه‌جزیره خشک، از نوعی احساس وفاداری عمیق نسبت به یکدیگر برخوردار شده‌اند. با این حال افزایش جمعیت شهری مانند ریاض که طی ۳۰ سال از ۵۰ هزار به دو میلیون نفر رسیده است، شکل زندگی ریشه‌دار قبایل کوچ‌نشین را نابود می‌کند؛ و البته در پی و همراه با آن بی‌تردید آن وفاداری ریشه‌دار نیز نابود می‌شود.

 

دیگر سازوکارهای نفوذ و قدرت نیز در این کشورهای عربی از کار افتاده است. «مجالس» در واقع تا به امروز چارچوبی برای تداوم پیوند و رابطه میان حاکم با رعایایش به حساب آمده‌اند. هر ساله ده‌ها هزار شهروند سعودی به مدد مجلس می‌توانند پادشاهشان یعنی ملک فهد را شخصا ملاقات کنند. این مجالس در چارچوب مشاوره، شکایت، نصیحت و بیش از هر چیز دیگر در چارچوب عنایات ملوکانه عمل می‌کنند. در این کشورها هنوز هم این مساله صادق است و اعتبار دارد: هر اندازه که شیخ به رعایایش نزدیکتر شود به همان اندازه بر وجهه‌اش افزوده می‌شود. شاهزاده سلطان وزیر دفاع عربستان و از جمله قدرتمندترین و بانفوذترین شیوخ این کشور، در ماه رمضان هر شب معادل یکصد هزار مارک به رعایایش هدیه می‌دهد.

 

اما در کشوری مانند عربستان که درآمدهای دولت از محل فروش نفت خام حاصل شده و میزان درآمدها به قیمت نفت بستگی دارد، روز‌به‌روز از شمار صدقه‌دهندگان و انفاق‌کنندگان کاسته می‌شود. در حالی که در سال ۱۹۸۱ نزدیک به ۱۱۳ میلیارد دلار به خزانه پادشاهی واریز شد، چهار سال بعد این مبلغ به ۲۸ میلیارد دلار کاهش یافت. در همین بازه زمانی قیمت دارایی‌های عربستان در خارج از این کشور نیز ۳۰ درصد کاهش یافت و بسیاری از نهادهای دولتی حقوق کارمندان خود را کاهش دادند.

 

تا مدت‌ها این دلارهای نفتی بود که از تنش‌های سیاسی جلوگیری می‌کرد، همان تنش‌هایی که می‌توانست ساختارهای به شدت پدرسالارانه عربستان را با خطر جدی مواجه کند. بیش از همه با افزایش شمار کارشناسان و متخصصان و افسران تحصیل‌کرده در غرب، نارضایتی‌ها نیز افزایش یافته و دموکراسی‌خواهی در میان مردم بالا گرفته است.

 

افزایش این فشارها در کشورهای نفتی فئودال واقع در شبه‌جزیره عرب به نفوذ بیشتر بیگانگان منجر شده است. امروزه نه تنها ارتش بلکه اقتصاد و جامعه مدنی و حتی نهادهای دولتی هم بیش از پیش به کشورهای خارجی وابسته شده‌اند.

 

کمبود نیروی کار می‌تواند در زمان‌های بحران اثری ویران‌کننده داشته باشد. در کشور عربستان سعودی از مدت‌ها پیش اکثر کارگران، خارجی بوده و در همان حال سعودی‌ها بیش از همه با مدیریت ثروت و رفاه مشکل دارند. در امارات متحده عربی نیز ۸۰ درصد از ساکنان کشور زاده و بومی هفت امارت آن محسوب نمی‌شوند و در واقع مهاجر به شمار می‌روند. در این کشور تقریبا همه وزارتخانه‌ها و پست‌های میانی در اختیار شهروندان مصری است.

 

همه گروه‌های شغلی تقریبا به تمامی در اختیار نیروهای کار خارجی است. کارگران ارزان و حتی دختران کم سن و سال از کشورهایی مانند فیلیپین و یا کره به عربستان می‌آیند و بدون آن که حتی یک کلمه عربی بدانند، تنش‌ها و تناقض‌های فرهنگی را به درون خانواده‌های بومی می‌کشانند.

 

عربستان سعودی یازده میلیون نفر جمعیت دارد که شیعیان نیم میلیون نفر از نفوس آن را تشکیل داده‌اند. در استان نفتی احساء واقع در شرق عربستان در واقع همه نیروی کار محلی را شیعیان در اختیار خود دارند؛ و از زمان به قدرت رسیدن آیت‌الله خمینی در تهران، استان احساء در سیاست داخلی عربستان به عنوان منطقه‌ای خطرناک مطرح است. کشور شکننده‌ای مانند عربستان اما با وجود ثروت انبوه و ارتش بسیار مجهزش به سختی این توانایی را دارد که مانند عراق و به بهانه حفظ موجودیت خود علیه ایران وارد جنگ شود.

 

به همین خاطر این بدوی‌های زمانی مغرور، امروزه به شدت از خود ترس نشان می‌دهند. آن‌ها تلاش دارند که همه‌ چیز را با پول بخرند اما باید بدانند که امنیت در برابر ایران خریدنی نیست. در عین حال سعودی‌ها شانس آورده‌اند که جنگ انقلابی‌های ایران علیه «صدام یزید کافر» هزینه‌ای گزاف در بر داشته است.

 

در همان حال که شهادت‌طلبی بسیاری از جوانان ایرانی در راه آیت‌الله خمینی و جمهوری اسلامی امری نیست که بتوان آن را پایان داد اما خستگی از جنگ در میان دیگران در حال افزایش است. چهار میلیون ایرانی به ویژه مردان جوانی که در سن سربازی هستند از جمله پزشکان، مهندسین و دانشمندان علوم طبیعی از ایران گریخته و یا پس از پایان تحصیلاتشان در غرب به کشور خود بازنگشته‌اند.

 

بسیاری از ایرانی‌ها افزون بر برخی قوانین سخت‌گیرانه از فروپاشی اقتصاد و دشواری تهیه مواد اولیه و بودجه‌ای که به جنگ اختصاص می‌یابد رنج می‌کشند؛ بودجه‌ای که به گفته رفسنجانی رئیس مجلس تنها در سال ۱۹۸۶ بالغ بر ۴۰ میلیارد دلار بوده است.

 

چندی پیش آیت‌الله حسینعلی منتظری ۶۴ ساله که از او به عنوان جانشین آیت‌الله خمینی یاد می‌شود نسبت به نارضایتی فزاینده و تا به امروز بی‌خطر مردم برای رژیم هشدار داد. منتظری در حضور روحانیون بلندپایه در شهر قم گفت: «شور انقلابی کاهش یافته و مردم نسبت به رویدادهای انقلاب بی‌علاقه شده‌اند. آن‌ها به زندگی شخصی خود بیشتر از مسائل ما اهمیت می‌دهند.»

 

در واقع رژیم مذهبی ایران در دو سال گذشته رفتار ملایم‌تری داشته و نسبت به گذشته کمتر در امور روزمره شهروندان دخالت می‌کند. البته هنوز هم کمیته‌های انقلابی در گوشه و کنار خیابان‌ها حضور دارند اما امروزه دیگر کسی بی‌اجازه وارد آپارتمان‌های مردم نمی‌شود. این رفتار مأموران موجب آن شده است که در تهران گردهمایی‌های شخصی و شبانه برگزار شود و مدعوین در این به اصطلاح میهمانی‌ها از دیدن فیلم‌های ویدئویی و ممنوعه غربی که به صورت قاچاق وارد کشور می‌شود لذت می‌برند. افزون بر آن در برخی از این میهمانی‌ها با ودکا و شراب دست‌ساز میزبان از میهمانان پذیرایی می‌شود.

 

پلیس تهران در ماه‌های اخیر همواره از این مساله شکایت داشته که در قوانین راهنمایی و رانندگی که بعد از انقلاب در ایران وضع شده، در مورد جریمه به دلیل مستی سخنی به میان نیامده است.

 

در رابطه با مد و پوشاک خانم‌ها هم آزادی بیشتری وجود دارد. در بوتیک‌های تهران می‌توان چکمه‌های ایتالیایی و جین‌های تنگ خرید. خانم‌هایی که از پوشیدن چادر ابا دارند و نوعی دیگر از حجاب را انتخاب کرده‌اند با آرایش کامل به خیابان‌ها می‌آیند. آیت‌الله منتظری در همان سخنرانی قم به نوعی «زوال فرهنگی و گرایش فزاینده به فساد» نیز اشاره داشت.

 

با این حال هنوز هم اراده آیت‌الله خمینی است که بر جمهوری اسلامی ایران حکومت می‌کند. رهبر ایران با وجود ضعف جسمانی (حداقل سه سکته قلبی از سال ۱۹۷۹)، همه سرنخ‌ها را در دست دارد. اگرچه از مدت‌ها پیش چندان در انظار ظاهر نمی‌شود و به نصیحت و پیشنهاد دادن به مردان بلندپایه خود اکتفا می‌کند اما اوست که رهبر بلامنازع ایران به شمار می‌رود. یک دیپلمات غربی مقیم تهران می‌گوید: «بدون خواست و اراده آیت‌الله خمینی هیچ اتفاق مهمی نمی‌افتد.»

 

اما در همان حال که آیت‌الله خمینی مانند گذشته از صدام حسین یعنی رئیس‌جمهور کشوری که آیت‌الله را در سال ۱۹۷۸ از خود راند و به فرانسه فرستاد، نفرت دارد، آثار خستگی از جنگ در وجود جانشین بالقوه وی قابل تشخیص است. آیت‌الله حسینعلی منتظری که از سال ۱۹۸۵ از وی به عنوان ولی‌فقیه بعدی یاد می‌شود، بارها در سخنرانی‌های خود به لزوم پایان دادن به «تاوان سنگین» و «دشواری‌های اقتصادی» ناشی از جنگ خلیج [فارس] اشاره کرده است.

 

اما بسیار بعید می‌نماید که این شاگرد برگزیده آیت‌الله خمینی بتواند بعد از مرگ استاد و معبودش به تنهایی تصمیم‌گیری کرده و دیگران از وی تبعیت کنند. در پس ظاهر این وحدت شیعی، مبارزه‌ای سخت بر سر قدرت در دوران پساخمینی جریان دارد.

 

رقیب پرامید منتظری کسی نیست به غیر از هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس و از جمله یاران بسیار نزدیک آیت‌الله خمینی. رفسنجانی کسی بود که از طرف ایران در معامله سلاح در برابر گروگان‌ها با آمریکا مذاکره کرد. در همین حال رقابت‌ها و مسابقه بر سر پست‌های درجه دوم و سوم نیز در میان گروه‌های رقیب سیاسی به ویژه در مجلس جریان دارد.

 

توطئه و دسیسه‌ها بر سر جانشینی آیت‌الله خمینی چنان بالا گرفت که منجر به رنجش رهبر ایران شد و به همین خاطر شخصا فرمان انحلال حزب واحد جمهوری اسلامی را در ژوئن گذشته صادر کرد. رهبر ایران طی یک سخنرانی ضمن فراخواندن سیاستمداران بلندپایه به اتحاد و همبستگی گفت: «هستند کسانی که تخم نفاق می‌کارند؛ اما نفاق‌افکنی گناه کبیره است.»

 

مراسم برائت از مشرکین از چند سال پیش در موسم حج در مکه از سوی زائران انقلابی ایرانی برگزار می‌شود و این احتمال می‌رفت که روزی این مراسم خشم سعودی‌ها را به اوج رسانده و به یک حمام خون بدل شود. بسیاری از زائران ایرانی جوانان پرشور و انقلابی به شمار می‌روند. آیت‌الله خمینی پس از سفر زائران ایرانی طی سخنانی آن‌ها را نصیحت کرد که نباید اجازه دهند کسی از نفرت و خشم آن‌ها علیه دشمنان خدا جلوگیری کند. رادیو تهران از این سخنان رهبر با عنوان «منشور انقلاب» یاد کرد.

 

انقلاب ایران به دلیل جنگ طولانی و فرسایشی با عراق چه از نظر داخلی و چه از نظر خارجی با مشکلات فراوانی روبرو است. با این حال امروزه مردم انقلابی ایران هدفی جدید را در پیش روی خود دارند یعنی بیرون راندن سعودی‌های وهابی از حرمین شریفین. راه رهایی اورشلیم از دست یهودیان نیز در آینده از مکه و مدینه خواهد گذشت.

 

تلویزیون دولتی ایران چهارشنبه گذشته به صورت مستقیم فرود اولین جمبوجت‌های ایرانی حامل ۳۵ زخمی و ۵۸ تابوت کشته‌شدگان را پخش کرد. میرحسین موسوی نخست‌وزیر در باند فرودگاه مهرآباد در حالی که بغض گلویش را گرفته بود به استقبال قربانیان و مجروحین رفت و در همان حال حاضرین دسته‌های گل را به روی تابوت‌ها پرتاب کرده و آن‌ها را شهید خطاب می‌کردند.

 

این مراسم از جهاتی شبیه به مراسمی بود که در فلوریدای آمریکا و با حضور رونالد ریگان رئیس‌جمهور این کشور برگزار می‌شد. ریگان برای استقبال از سربازان و ناوچه صدمه دیده «استارک» به بندر مای‌پورت فلوریدا رفته بود و در آنجا هم از سربازان به خانه برگشته با عنوان قهرمان وطن یاد می‌کردند.

 

در همین حال یکی از سخنگویان بلندپایه دولت آمریکا در واشنگتن که نخواست نامش فاش شود، گفت: «آنقدر کشتی به خلیج [فارس] اعزام می‌کنیم تا سطح آب آنجا دو تا سه اینچ بالاتر بیاید.»

 

و در همان حال که واقعا ناوهای آمریکایی به همراه هلی‌کوپترها و نیروهای زمینی به سمت تنگه هرمز در حرکت هستند، آیت‌الله خمینی در تهران اعلام کرد که به دلیل شدت تالمات ناشی از کشتار دلخراش مکه امکان حضور در مراسم سوگواری «قهرمانان شهید» را ندارد. از قرار معلوم رهبر ایران طی روزهای آینده با کسی دیدار نمی‌کند.

 

 

منبع: اشپیگل، شماره ۳۳، سال ۱۹۸۷

کلید واژه ها: مکه حج ایران و عربستان


نظر شما :