ناگفته‌هایی از نقش حزب توده در افشای عملیات طبس و کودتای نوژه

۲۹ تیر ۱۳۹۴ | ۱۹:۱۶ کد : ۵۱۲۹ از دیگر رسانه‌ها
خدائی: طرح ترور آیت‌الله خامنه‌ای را ‌به هاشمی رفسنجانی اطلاع دادیم
ناگفته‌هایی از نقش حزب توده در افشای عملیات طبس و کودتای نوژه
تاریخ ایرانی: چند روز پس از انتشار گفت‌وگوی محمدعلی عمویی، از اعضای برجسته حزب توده ایران با «تاریخ ایرانی» که در آن برای تصریح کرد خبر کودتای نوژه در ۱۸ تیر ۱۳۵۹ را هوشنگ اسدی به آیت‌الله خامنه‌ای اطلاع داده بود، خاطراتی از علی خدایی عضو مشاور کمیته مرکزی حزب توده منتشر شده که در آن ناگفته‌هایی از نقش این حزب در لو دادن عملیات طبس، کودتای نوژه، ترور روحانیون انقلابی و لو دادن خانه‌های تیمی اعضای سازمان مجاهدین خلق بیان شده است. سردبیر «راه توده» در خاطرات خود با برشمردن همکاری‌های حزب توده در افشای توطئه‌ها علیه انقلاب اسلامی پرسیده است: «چرا باید نقش خودمان را در مقابله با ضد انقلاب و ارتباط با ارگان‌های حکومتی انکار کنیم؟ این که می‌خواستند بمب در نماز جمعه تهران منفجر کنند و مردم را بکشند و ما آن را کشف کرده و جلوی آن را گرفتیم یک عمل ضد انقلابی بود؟ خیر! مقابله با هر عمل ضد انقلابی و هر عملی که به کشتار مردم بیانجامد یک افتخار است.»

 

«تاریخ ایرانی» بخش‌هایی از خاطرات علی خدائی را انتخاب کرده که به نقش حزب توده در افشای عملیات مخفی علیه جمهوری اسلامی می‌پردازد:

 

نامه کیانوری به خوئینی‌ها درباره عملیات طبس

 

* ما برای رسیدن به کودتای معروف شده به «کودتای نوژه» باید یک گام به عقب برگردیم. یعنی به عملیات طبس اشاره کنیم که در واقع کودتای نوژه جانشین آن بود. تا آنجا که من بخاطر دارم، اولین بار در جلسه سه نفره ما با کیانوری [دبیر اول حزب توده] او اشاره به حادثه‌ای کودتایی و قریب‌الوقوع کرد و گفت که به تمام اعضای رهبری حزب ابلاغ شده مکان‌های خود را تغییر بدهند و تمام واحدهای سازمان غیر‌علنی حزب هم باید آماده دستور باشند. او تأکید کرد که از جزئیات با اطلاع نیست و خبر اولیه را به دلیل اهمیت آن طی یک نامه توسط یک نفر تحت پوشش دانشجو به حجت‌الاسلام خوئینی‌ها - که آن موقع سرپرست دانشجویان خط امام و تصرف‌کنندگان سفارت آمریکا بود - رسانده است، چون یک سر آنچه در تدارک آن هستند به آزادسازی گروگان‌های آمریکایی‌ در سفارت‌ آمریکا برمی‌گردد. بعدها فاش شد که پس از همان اطلاع کارکنان سفارت آمریکا را از محل سفارت به نقطه دیگری برده بودند.

 

من اطلاع ندارم این خبر اولیه را کیانوری از چه کانالی به دست آورده بود و یقین دارم که نه پرتوی و نه‌ هاتفی هیچ‌کدام تا آن موقع از چنین مساله‌‌ای باخبر نبودند، چون تازه در همان جلسه پرتوی سؤال کرد تکلیف ما چیست؟ که کیانوری گفت به همه حزب اعلام آماده‌باش خواهیم کرد و سازمان غیر‌علنی حزب باید در آماده‌باش درجه اول باشد. باید دید چه می‌شود، اما شاید لازم شد رفقا مسلح شوند که باید این آمادگی را هم داشته باشید. همه آن‌ها که آن دوران را بخاطر دارند، قطعا اگر به حافظه خود مراجعه کنند به یاد می‌آورند که قبل از اعلام خبر بمباران هلیکوپترهای آمریکایی در کویر طبس، در حزب آماده‌باش داده شده بود ولی کسی نمی‌دانست چرا و ماجرا چیست؟

 

* من اطلاع ندارم آن توده‌ای که از طرف کیانوری مأموریت پیدا کرد اولین خبر مربوط به تدارک یک کودتای آمریکایی را به آقای خوئینی‌ها بدهد چه کسی بود و به همین دلیل هم نمی‌دانم در جریان یورش به حزب چه بلایی بر سر او آوردند. این اقدام کیانوری توسط خود او سازمان داده شده بود و ما تا آن روز خبر از مساله نداشتیم. البته در همان روز عملیات، یا یک روز قبل از آن که ما جلسه مشترک داشتیم، کیانوری به چند انبار بزرگ در جاده ساوه اشاره کرد که مرکز تجمع و ترابری و تدارکات کودتا بود. این انبارها متعلق به ارتش و احتمالا چند تاجر بزرگ بازار تهران بود که از آن‌ها به عنوان بارانداز تا رسیدن کالاها به توزیع در بازار استفاده می‌کردند. جرئیات بیشتر را همان روز اعلام خبر بمباران هلیکوپترهای آمریکایی و یا شاید روز بعد کیانوری گفت. در این انبارها وسایط نقلیه موتوری متمرکز شده بود.

 

* آنچه کشف نشد و زمینه را برای عملیات بعدی، یعنی کودتای نوژه فراهم ساخت، اسنادی بود که در هلیکوپترهای به جا مانده آمریکایی وجود داشت و روز بعد از شلیک لیزری از ماهواره به این هلیکوپترها از سوی شوروی و درحالیکه همه منتظر انتقال این اسناد و بقایای هلیکوپترها به تهران بودند، این هلیکوپتر‌ها در محل به دستور فرمانده وقت نیروی هوایی بنام سرلشگر باقری و فرمانده پدافند هوایی بنام سرلشگر شادمهر بمباران شدند و از بین رفت. یک فرمانده سپاه هم به نام منتظرقائم که فکر می‌کنم از کرمان و یا یکی از شهرهای منطقه خود را به محل رسانده بود تا این اسناد را جمع کند در جریان این بمباران کشته شد. در واقع آش و جاش با هم از بین رفت تا از آنچه از ارتباط‌ها در داخل سالم مانده بود در کودتای نوژه استفاده شود.

 

* هلیکوپترهای آمریکایی در نزدیکترین منطقه کویری به تهران، در طبس فرود آمده بودند تا طرح فرودگاه «انتبه» اوگاندا را اجرا کنند. یعنی شبانه با تمام تجهیزات به سمت تهران حرکت کرده و در محوطه همان انبارهایی که در جاده ساوه پیش‌بینی و آماده شده بود مستقر شوند و عملیات نیمه شب، از همین انبارها شروع شود. باز تا آنجا که کیانوری گفت طرح اینطور بود که هلیکوپترها روی محوطه وسیعی در اطراف سفارت آمریکا سم بیهوشی پخش کنند. مثل سمپاشی مزارع با هواپیماهای یک موتوره کشاورزی. این عملیات شبانه انجام می‌شد و این سم می‌توانست ساکنان منطقه وسیعی را بیهوش کند. سپس از داخل سفارت آمریکا، آمریکایی‌ها را خارج کرده و به همین انبارها منتقل کنند و از آنجا با هلیکوپتر به همان نقطه‌ای که در طبس فرود آماده بودند انتقال دهند تا از آنجا به پایگاه‌های دریایی آمریکا در خلیج فارس و یا یکی از شیخ‌نشین‌ها منتقل شوند. بعد از انتقال آمریکایی‌ها به این منطقه، و یا همزمان با آن، قرار بود جماران و خانه آقای خمینی بمباران شود و در عملیات شهری هم کسانی از رهبران حکومتی و همچنین رهبران حزب توده ایران که از قبل محل زندگی آن‌ها شناسایی شده بود همان شب دستگیر شده و درجا تیرباران شوند. این عملیات که تقلیدی بود کامل‌تر و باتجربه‌تر از عملیات فرودگاه «انتبه» اوگاندا، که با شلیک موشکی یا لیزری شوروی‌ها از طریق ماهواره در نطفه خفه شد و این هشدار بزرگی به آمریکا بود که در امور ایران دخالت نکند. تمام انتظار این بود که اسناد درون هلیکوپتر را برای بررسی سریعا به تهران منتقل کنند. اما همانطور که می‌دانید این هلیکوپترها و آنچه در محل باقی مانده بود در جریان طرحی که معلوم نیست بنی‌صدر چقدر در جریان آن بود بمباران شد و از بین رفت. اساسا هم مشخص نشد که بنی‌صدر در موقعیت و اعتباری در ارتش و نیروی هوایی بود که همه اطلاعات ارتش را به او بدهند و یا از روی سر او عمل کردند و اگر موفق می‌شدند خودش هم جزو قربانیان می‌شد یا نه؟ شاید هم با استفاده از خودمحوری‌هایی که داشت از او به عنوان فرمانده کل قوا کسب تکلیفی هم برای این بمباران کردند یا نکردند. نمی‌دانم.

 

به هر حال ماجرای طبس، یک کودتای خونین بود و انتقال گروگان‌های آمریکایی صرفا یک بخش آن بود؛ و ‌ای بسا اگر موفق به نجات و انتقال گروگان‌ها هم نمی‌شدند، طرح را با پیش‌بینی کشته شدن آن‌ها اجرا می‌کردند. برای ما یکی از کلیدی‌ترین سؤالات این بود که عوامل داخلی کودتا که بر اثر بمباران اسناد درون هلیکوپترهای آمریکایی لو نرفتند و در کودتای نوژه دست به عملیات زدند، از کجا توانسته بودند آدرس محل سکونت رهبران درجه اول حزب توده ایران و رهبران اصلی حکومت را پیدا کنند.

 

* کیانوری بعد از بیرون آمدن از زندان جمهوری اسلامی، مقاله‌ای در ۵۲ صفحه نوشت که پس از مدتی به راه توده نیز رسید و ما آن را همان موقع منتشر کردیم. تصور می‌کنم سال اول یا دوم دولت اصلاحات (دولت خاتمی) بود که این مقاله به دست ما رسید. او در بخشی از این نامه که مربوط به کودتای طبس است، بدون ذکر مستقیم شلیک لیزری اتحاد شوروی به هلیکوپترهای آمریکایی، با اشاره نوشت: «...شکست حمله نظامی آمریکا به طبس به هیچ وجه ارتباطی با توفان شن و خراب شدن یک هلیکوپتر نداشت. به طوری که جیمی کارتر ترتیب دهنده این ماجرا در خاطراتش نوشته است، پس از رسیدن هواپیماها و هلیکوپترهای آمریکایی به طبس مقامات نظامی اتحاد شوروی از این جریان مطلع شده و بی‌درنگ طی یک پیام فوری به کارتر تذکر دادند که هرچه زودتر دستور ترک واحدهای نظامی آمریکا از ایران را بدهید. عجله در ترتیب ترک ایران باعث برخورد هلیکوپتر و هواپیمایی گردید که به جا ماند.» این کودکانه است که ما تصور کنیم کارتر و کاخ سفید و پنتاگون قبل از آغاز عملیات نمی‌دانستند اتحاد شوروی با این عملیات مخالف است. آمریکا با علم بر همین مخالفت عملیات را شروع کرد. بنابراین اخطار شوروی که نمی‌توانست باعث لغو عملیاتی شود که با آن همه برنامه و تجهیزات به اجرا گذاشته بودند. مگر اینکه این اخطار با یک عمل همراه بوده باشد و یا بعد از این اخطار و مشاهده بی‌اعتنایی آمریکا دست به آن عمل زده باشند و این عمل هیچ چیز نمی‌توانست باشد مگر همان که کیانوری در جلسه ۴ نفره ما زیر لب گفت: شلیک لیزری. زنده‌یاد کیانوری در همین مقاله ۵۲ صفحه‌ای که ما توانستیم چند صفحه، چند صفحه و از طریق فاکس آن را دریافت کنیم و فکر می‌کنم یک صفحه آن هم خیلی ناخوانا رسیده بود و تایپ آن خیلی دشواری ایجاد کرد، درباره آن نامه‌ای که برایتان گفتم به سرپرست دانشجویان تصرف‌کننده سفارت آمریکا فرستاده بود، می‌نویسد: «یکی از دختران جوان عضو حزب، روزی از من تقاضای دیدار کرد و چون گفته بود که موضوع بسیار مهمی را برای گفتن دارد این دیدار عملی شد. او به من گفت که نامزدش که یک افسر جوان بازنشسته گارد شاهنشاهی است، یکی دو روز پیش یک نایب ناو گارد سابق شاه را که با او از گذشته آشنا بوده در خیابان ملاقات کرده و او پس از پرس‌وجو از وضع او و آگاه شدن از اینکه او بیکار است و در جستجوی کار است، به او می‌‌گوید که برای او کار بسیار مهمی در نظر دارد و جریان را این‌طور برای او تعریف می‌کند که عده‌ای از افسران بازنشسته و در خدمت جمهوری اسلامی با دیگر افرادی از رژیم گذشته در تدارک انجام کودتا هستند.»

 

* کیانوری نه تنها به خود ما درباره کودتای طبس گفت که چگونه می‌خواستند پس از رسیدن به تهران، آزادسازی گروگان‌ها را به کودتایی پیوند بزنند که طی آن کشتاری وسیع باید انجام می‌شد، بلکه در پرسش و پاسخ‌های خودش هم بخشی از این مسائل را بعدها فاش کرد. مثلا در پرسش و پاسخ ۱۷ مهر ۵۹ خودش درباره کودتای طبس گفت: «نقشۀ دقیق در این کودتا عبارت بود از: نابود کردن سریع و بدون محاکمه رهبران مبارز مذهبی، روحانیت مبارز و... رهبران حزب توده ایران. در این موضوع تردیدی نیست. دوستان ما که «نامه مردم» را با تمام هشدارباش‌هایش مطالعه کرده‌اند، می‌دانند که ما از پیش از حادثه کودتای طبس، مسأله تدارک یک سری ضربه ارتجاعی از طرف امپریالیسم آمریکا و ضد انقلاب را که در خارج ایران و در داخل ایران انجام می‌گیرد، پشت سر هم تذکر دادیم. ولی با کمال تأسف، در دوران اولیه، مقاماتی در رهبری جمهوری اسلامی تذکرات ما را خیلی جدی نمی‌گرفتند. حتی در روزنامه‌هایی مثل روزنامه «جمهوری اسلامی» مثل روزنامه «انقلاب اسلامی» به ما خرده گرفتند که گویا ما اینجا داریم یک جور ناراحتی ایجاد می‌کنیم و این خطرها وجود ندارد! من به دوستانی که نسبت به مسائل سیاسی روز و موضع‌گیری حزب توده ایران درباره آن‌ها علاقمند هستند، پیشنهاد می‌کنم که یکی از شماره‌های پرسش و پاسخ را که مربوط است به جلسه روز ۱۳ اردیبهشت ۱۳۵۹ حتما بخوانند. آنجا ما درباره توطئه‌هایی که در پیش است، صحبت کرده‌ایم. در آن بحث که نوارش موجود است و کسی نمی‌تواند زیرش بزند، تابلوی دقیقی از آنچه که الان انجام گرفته داده شده است. رفقا با خواندن آن در ارتباط با وقایعی که بعدا اتفاق افتاده است، خواهند دید که هشدارهای ما چه اندازه به جا و دقیق بوده است!

 

 

نامه به امام دربارۀ کودتای نوژه

 

* توضیح زمان کودتای نوژه بسیار مهم است. یعنی در سال دوم پیروزی انقلاب ۵۷ و سرنگونی رژیم دیکتاتوری شاه. یعنی درست در سالی که همه احزاب در ایران فعالیت می‌کردند و آزادی‌های سیاسی فراتر از آزادی‌های دهه ۱۳۳۰ تا کودتای ۲۸ مرداد وجود داشت. کودتای جنون‌آمیز نوژه که بعدها معلوم شد برای پیروزی آن کشتاری وسیع را تدارک دیده بودند در این شرایط طراحی شده بود و یک سر آن به عراق و ترکیه و سر دیگرش به پاریس وصل بود.

 

* اولین خبر مربوط به کودتای نوژه را که نامی از کودتا در میان نبود بلکه فعالیت‌های مشکوک یک گروه از افسران شاه مطرح شد که در داخل کشور بودند. خبر کوتاهی را پرتوی در جلسه و در جمع گزارش‌هایش داد مبنی بر این که همسر یکی از رفقای افسر نیروی دریایی به محفلی از سلطنت‌طلب‌ها وصل شده که ظاهرا در تدارک یارگیری و سازماندهی هستند. آن رفیقی که این اطلاع را از قول همسرش به رابط خود در تشکیلات پرتوی رسانده بود، از افسران بازنشسته نیروی دریایی بود. البته امیدوارم درباره بازنشستگی او اشتباه نکرده باشم. یا بازنشسته شده بود و یا استعفا داده بود و یا مشمول تصفیه شده بود، اما بیشتر بازنشستگی یادم است. به هر حال همسر او چنین خبری را به وی داده بود و او هم به حزب اطلاع داده بود. کیانوری که بسیار بیشتر از ما عادت داشت این نوع خبرها را پیگیری کند، فورا از پرتوی خواست که رابط تشکیلاتی را حذف کرده و خودش مستقیما ارتباط بگیرد و سریعا گزارش بدهد که آن محفل چند نفره است و چه بحثی می‌کنند و هدفشان از جمع شدن و ارتباط داشتن با هم چیست و از همه مهمتر این که با خارج ارتباطی دارند یا نه؟ اولین اطلاع از نوژه را شبکه پرتوی از طریق همسر آن افسر شریف نیروی دریایی به دست آورد و از طرف کیانوری مأمور شد که ارتباط را مستقیم بدست گرفته و با جزئیات پیگیری کند. در دیدار بعدی با این خانم، اطلاعات دقیق‌تری به دست آمد، از جمله مأموریتی که شبکه نوژه به وی داده بود برای تماس‌گیری با عشایر فارس. با این خبر، عملا کیانوری و پرتوی ستاد عملیات ضد کودتای نوژه را تشکیل دادند. البته آن موقع اسم این کودتا، کودتای نوژه نبود. این کودتا به این اسم معروف شد به دلیل استفاده از پایگاه هوایی نوژه در همدان. ما هم در جلسات من و هاتفی، خواه ناخواه در جریان گزارش‌دهی پرتوی به کیانوری قرار می‌گرفتیم.

 

* چون آقایان سلطنت‌طلب نام این کودتا را گذاشته‌‌اند «قیام»، من دلم می‌خواهد درباره آنچه قرار بود انجام شود صحبت کنم تا بلکه آن آقایان هم کمی به فکر فرو بروند و حداقل در خلوت خودشان به وجدانشان پاسخ بدهند که کشتار ده‌ها هزار نفر در جریان یک بمباران کور در چند نقطه تهران اسمش قیام است، یا انتقامی آلوده به جنون!

 

* برخی عوامل طراحی و اجرایی دو کودتای طبس و نوژه یکی بودند. مثل «خادم» که هم در طبس دست داشت و هم در نوژه. در مورد خادم هم، ما بعد از ماجرای طبس در جریان اطلاعات بیشتری قرار گرفتیم و احتمالا شادروان کیانوری هم آن اطلاعات اولیه مربوط به طبس را که طی یادداشت کوتاهی به سرپرست دانشجویان خط امام در سفارت آمریکا رساند، از همین کانال بود. البته از کودتای طبس مطلع نبود، بلکه یک اطلاعات کلی از کنار خادم به دست آورده بود. یکی از افسران نیروی دریایی این اطلاعات را به دست آورده و به کیانوری رسانده بود. اطلاعات آنقدر کلی بود که نیاز به رساندن آن به دفتر آقای خمینی نبود و به همین دلیل هم به عنوان یک نامه به دانشجویان خط امام در سفارت رسانده شد. بعد از خاکستر شدن هلیکوپترهای آمریکایی در طبس و سقوط هواپیمای غول پیکر سی ۱۳۰ آمریکایی‌ها، تازه جزئیات بیشتری از ماجرا به دست آمد. فقط برایتان بگویم که آن افسر شریف و میهن‌دوست را که از کنار خادم پی به حادثه‌ای قریب‌الوقوع برده و همسرش جابجایی سلاح را در خانه او شاهد شده بود، در جریان یورش به حزب دستگیر کردند. خادم از تله بازداشت مربوط به کودتای طبس گریخت، زیرا تمام اسناد آن کودتا در بمباران هلیکوپترها از بین رفته بود و البته سهل‌انگاری و یا نفوذ عوامل کودتا در ارگان‌های جمهوری اسلامی هم در این ماجرا نقش داشت. ماجرای باقی ماندن هسته مرکزی داخلی کودتای طبس که بلافاصله برای کودتای نوژه آماده شد در اینجا خفته است. در حقیقت، حزب هم بعد از کودتای طبس هوشیاری‌اش چند برابر شد و از طبس تا نوژه و از نوژه تا حمله عراق به ایران خود را به آب و آتش زد تا از توطئه‌ها اطلاع پیدا کند. از جمله تقویت سازمانی ارتباط با دو حزب کمونیست عراق و سوریه در منطقه و حزب کمونیست فرانسه در اروپا. علیرغم آن که به هیچ یک از رهبران حزب اجازه خروج از کشور را نمی‌دادند و کسب اطلاع و گرفتن ارتباط با احزاب برادر بسیار دشوار شده بود. حتی برای شرکت در کنگره صلح هم اجازه ندادند زنده‌یاد طبری به هندوستان برود. بنابراین ارتباط ما با احزاب برادر خیلی دشوار و سخت شده بود.

 

* اتفاقا آیت‌الله خسروشاهی هم که آن موقع نماینده آقای خمینی در وزارت ارشاد بود و کیانوری شخصا برخی اطلاعات مهم را به او می‌رساند تا در اختیار آیت‌الله خمینی بگذارد، اخیرا مصاحبه‌ای درباره مجاهدین خلق کرده که در یک فصل کوتاه آن اشاره به همین مساله می‌کند. این مصاحبه ابتدا در مجله بعثت حوزه علمیه قم منتشر شده و خلاصه‌ای از آن در نشریه چشم‌انداز بازانتشار یافته که ما این خلاصه به دستمان رسیده است. در این مصاحبه آقای خسروشاهی می‌گوید کیانوری شخصا در دو مرحله اطلاعات مهمی را آورد و از من خواست تا در اختیار امام بگذارم. یکی درباره کودتای نوژه بود و یکی هم درباره حمله ارتش صدام به ایران. البته یک مورد هم اشاره به نظر قطعی کیانوری درباره نفوذی بودن «کشمیری» عامل انفجار نخست‌وزیری و بی‌اعتمادی شخص کیانوری نسبت به وی می‌کند. اتفاقا درباره کودتای نوژه ایشان می‌گوید که شخصا رفتم به بیت امام و نامه کیانوری را به احمد آقا دادم که وی باور نکرد. آیت‌الله اشراقی (داماد آیت‌الله خمینی) که آنجا بود با پرخاش به من گفت که هر مزخرفی که این‌ها (توده‌ای‌ها) می‌گویند شما باور می‌کنید و می‌آورید. من (خسروشاهی) گفتم که من به وظیفه خودم عمل کردم و آنچه را به من اطلاع داده بودند آوردم. بعد از کشف کودتا آیت‌الله اشراقی وقتی من را دید عذرخواهی کرد و گفت حق با شما بود. خسروشاهی می‌گوید که کیانوری بسیار قاطع این خبر را تائید کرده بود و بعد از حمله ارتش صدام به ایران یقین کردم که آن اطلاع را شوروی‌ها از طریق حزب کمونیست عراق به کیانوری رسانده بودند که البته حرف بی‌ربطی هم نزده است. رفقای شوروی از بیم زیر ضربه رفتن حزب، حتی این نوع اطلاعات را هم غیرمستقیم به کیانوری می‌رساندند و شخص «عزیز محمد» دبیر اول وقت حزب کمونیست عراق برای رساندن این اخبار شخصا به ایران می‌آمد و کیانوری را می‌دید. این دیدارها در خانه‌ای برگزار می‌شد که من در اختیار داشتم. دقیق‌ترین اطلاع از ماجرای ربوده شدن کوزیچکین مأمور اطلاعات سفارت شوروی و انتقال او به ترکیه و سپس انگلستان را هم شخص او در یک سفر سریع به ایران به کیانوری خبر داد. حتی مشخصات اتومبیل سیاه رنگی که کوزیچکین را با آن تا مرز ترکیه برده بودند رفیق عزیز محمد داشت و به کیانوری اطلاع داد. کیانوری و عزیز محمد ابتدا به زبان روسی با هم گفتگو می‌کردند و بعدا به کمک شادروان قزلچی که مترجم عربی بود، مذاکرات ادامه می‌یافت. در آن وسط‌ها هم هر وقت گفت‌وگو به زبان روسی و مستقیم ادامه پیدا می‌کرد، قزلچی به کمک عصا بلند شده و می‌رفت در بالکن خانه و یک سیگار بی‌فیلتر که نمی‌دانم اشنو بود یا هما دود می‌کرد. این از نادر مواردی بود که کیانوری بر سر سیگار کشیدن کسی داد و بیداد نمی‌کرد. بسیار احترام قزلچی را نگه می‌داشت.

 

 

لو دادن خانه‌های تیمی مجاهدین

 

* بعد از یورش به حزب توده ایران، ‌هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه تهران گفت که توده‌ای‌ها اطلاعات خانه‌های تیمی مجاهدین را به ما می‌دادند. من این خطبه‌های نماز جمعه‌ هاشمی رفسنجانی را با گوش‌های خودم شنیدم. ایشان این حرف را با چه هدفی زد؟ اگر می‌خواست بگوید حزب توده ایران با ما همکاری داشت، چرا نگفت و هنوز هم نمی‌گوید نقش ما در کشف کودتای نوژه چه بود؟ یا در کشف طرح کودتای طبس ما چه نقشی داشتیم؟ و یا درباره خطر آغاز حمله ارتش عراق به ایران چه اطلاعات مهم و تاریخی را که از طریق احزاب کمونیست فرانسه و عراق به ما رسیده و به عنوان هشدار به آقایان دادیم چیزی نمی‌گوید؟ بنابراین، خیلی طبیعی است که آن سخنان درباره لو دادن خانه‌های تیمی مجاهدین صرفا با هدف تاریخی کردن تفرقه میان چپ‌ها و مذهبی‌ها و توده‌ای‌ها از یک طرف و منحرف کردن اذهان عمومی از سیاست تاریخی حزب ما در دفاع از آرمان‌ها و اهداف انقلاب بود.

 

* این شایعه که حزب یک بخشنامه خطاب به حوزه‌ها برای لو دادن مجاهدین داده بود، واقعا یک دروغ بزرگ و شایعه‌ای‌ است که سازمان یافته پخش شد. درباره دیگر گروه‌های چپ و حادثه‌جو هم همینطور. حزب هیچ دستور شفاهی و یا کتبی و یا بخشنامه‌ای در این ارتباط صادر نکرده بود. با قاطعیت به شما می‌گویم زیرا در همان روزهای وحشتناک ما مرتب و حتی به صورت انفرادی کیانوری را می‌دیدیم. من نمی‌دانم شما به خاطر دارید یا نه، اما آن‌ها که تابستان و پائیز سال ۶۰ را بخاطر دارند، حتما یادشان هست که اغلب روی دیوارها، داخل کیوسک‌های تلفن و لای شکاف آجر خیابان‌ها و کوچه‌های محلات و مکان‌هایی از این دست، بویژه در خیابان‌ها و کوچه‌های اطراف دانشگاه تهران پیام‌ها و حتی نوشته‌های کوچک مربوط به ارتباط تشکیلات متلاشی شده و آدرس خانه‌های تیمی میلیشیای سرگردان مجاهدین خلق پر بود. جوان‌ها و نوجوان‌هایی که هیچ تجربه‌ای نداشتند و نمی‌دانستند به کجا کشیده شده‌اند، حتی آنقدر شتاب‌زده بودند که در کیوسک‌های تلفن یادشان می‌رفت بعد از صحبت با هم‌گروهی خودشان گوشی تلفن را قطع کنند و با عجله گوشی را رها کرده و کیوسک را ترک می‌کردند. با آن سخنرانی معروف آیت‌الله خمینی که ۳۰ میلیون سرباز امام زمان را برای کشف خانه‌های تیمی مجاهدین و معرفی آن‌ها به مقامات امنیتی فراخوانده بود، آن همه یادداشت و کلمات رمز که روی دیوارها نوشته شده بود و آن همه بی تجربگی و در حقیقت بچگی عده‌ای نوجوان از خانه‌های تیمی بیرون‌زده و سرگردان در پارک‌ها و خیابان‌ها دیگر چه نیازی به نقش‌آفرینی توده‌ای‌ها بود؟ من یقین دارم که رهبران مجاهدین خلق هم این را خوب می‌دانند، اما از آنجا که عادت و خصلت ریشه‌دار آن‌ها متهم کردن دیگران برای فرار از پاسخگویی درباره اشتباهاتشان است، این دستک و دنبک را علم کرده‌‌اند که توده‌ای‌ها خانه‌های تیمی مجاهدین را لو دادند. نمی‌گویند چگونه سازمان میلیشیا و شبکه خانه‌های تیمی‌شان از درون متلاشی شده بود.

 

* یگانه توصیه حزب به اعضاء و هواداران حزب، پس از انفجار حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست‌وزیری و بالا گرفتن انفجار و ترور در سراسر کشور این بود که هر کجا نشانه‌ای از بمب‌گذاری و یا اطلاعی از ترور پیدا کردید به ارگان‌های حکومتی اطلاع بدهید. این یک توصیه شفاهی بود و نه بخشنامه و ضمنا چه کسی، حتی امروز می‌تواند با تلاش برای جلوگیری از بمب‌گذاری و ترور مخالفت کند؟ تازه من نمی‌دانم واقعا اطلاعات مهمی هم در این رابطه به دست کسی از جمع توده‌ای‌ها افتاد که به حکومت برساند یا خیر. یگانه اطلاع مهمی که در همان روزها به دست آمد و در یک یادداشت کوتاه فورا به اطلاع شخص ‌هاشمی رفسنجانی در مجلس رسانده شد، مربوط به طرح ترور [آیت‌الله] علی خامنه‌ای در همان آغاز قیام مسلحانه مجاهدین خلق بود و تا آنجا که به خاطر دارم در یک انفجار قرار بود او کشته شود. یادم نیست این انفجار در یک عمل انتحاری قرار بود صورت بگیرد و یا یک جاسازی در خانه خود او. البته این طرح با آن ترور [آیت‌الله] خامنه‌ای که منجر به فلج شدن دست راستش شد بی‌ارتباط است. بعدها ترورهای انتحاری امام جمعه‌های مهم و سرشناس آغاز شد. حتی علیرغم آن که ترورهای فردی امام جمعه‌ها در نماز جمعه‌ها به این صورت اجرا شد هم نمی‌توانم با قاطعیت بگویم طرح ترور [آیت‌الله] خامنه‌ای که حزب از آن مطلع شد با این سیستم طراحی شده بود.

کلید واژه ها: حزب توده عملیات طبس کودتای نوژه علی خدائی


نظر شما :