در خلوت خاطرات شاه‌حسینی(۴)/ نهضت مقاومت ملی چگونه لو رفت؟

سرگه بارسقیان
۱۰ فروردین ۱۳۹۱ | ۱۹:۰۳ کد : ۲۰۰۳ تاریخ شفاهی
در خلوت خاطرات شاه‌حسینی(۴)/ نهضت مقاومت ملی چگونه لو رفت؟
تاریخ ایرانی: در سلسله گفت‌وگوهای «تاریخ ایرانی» با حسین شاه‌حسینی در بخش اول فعالیت‌های سیاسی او در دوران نوجوانی و جوانی مرور شد، بخش دوم به بازگویی مشاهدات او در روزهای ۳۰ تیر ۱۳۳۱ و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ گذشت و بخش سوم شرح تشکیل «نهضت مقاومت ملی» از فردای روز کودتا بود که شاه‌حسینی از چهره‌های اولیه و موثر آن است. این بخش از گفت‌وگوی «تاریخ ایرانی» با شاه‌حسینی نگاهی دارد به چگونگی لو رفتن تشکیلات و فعالیت‌های نهضت مقاومت ملی، حرکت‌های اعتراضی نهضت در فاصله زمانی ۱۶ مهر تا ۱۶ آذر ۱۳۳۲ و تکمیل و گسترش ساختاری و تشکیلاتی نهضت مقاومت ملی.

 

***   

 

نیروهای امنیتی رژیم پهلوی چه زمانی و چگونه از تشکیل نهضت مقاومت ملی مطلع شدند؟

 

دستگاه امنیتی به پسر مرحوم حاج سیدرضا زنجانی (سعید زنجانی) مشکوک شده بود که با چپی‌ها ارتباط دارد و او را تعقیب می‌کردند که بازداشت کنند. خب بالطبع تعقیب آن‌ها به نتیجه رسید، به منزل مرحوم زنجانی در خیابان فرهنگ آمدند، منتها روزی که برای دستگیری سعید زنجانی آمدند، جلسه نهضت مقاومت ملی در طبقه دوم منزل ایشان برپا بود. قبل از آنکه مأمورین به سرپرستی سرهنگ رستگار داخل منزل شوند، خرگامی (نماینده حزب ایران در نهضت مقاومت ملی) و نخشب از منزل خارج شدند، رئیس کلانتری و مأمورین امنیتی که این منزل را زیرنظر داشتند، به این دو نفر مشکوک شدند و با وجودی که آن‌ها را نمی‌شناختند حدس زدند که شاید از دوستان پسر آقای زنجانی باشند و از چپی‌ها هستند. به همین دلیل خرگامی و نخشب را بازداشت کردند و به کلانتری بردند. وقتی داخل منزل آمدند جلسه ادامه داشت و آقایان زنجانی، حاج حسن قاسمیه، احمد توانگر، عباس رادنیا، ناصر صدرالحفّاظی، رحیم عطایی و من نشسته بودیم و داشتیم موضع نهضت مقاومت ملی درباره کودتای سپهبد زاهدی را بررسی می‌کردیم. این بیانیه‌ای بود که نهضت مقاومت ملی تهیه کرده و برای آقای عبدالله معظمی فرستاده بود که ایشان یک بررسی ضمنی بکند که اگر در آن شرایط با مسائل سیاسی موجود منطبق و مصلحت است، منتشر شود. ایشان این موضع را تأیید کرد و به وسیله آقای رادنیا آورده بودند که بررسی شود. در حال بررسی بیانیه بودیم که مامورین امنیتی آمدند، آقای زنجانی زود متوجه شد و در اسرع وقت به بهانه قضای حاجت، آن بیانیه را برداشت و به داخل دستشویی برد و در آنجا مخفی کرد و به جلسه برگشت. سرهنگ رستگار و سرهنگ مولوی و مأمورین امنیتی از جمع پرسیدند آقایان برای چه اینجا نشستید؟ هر کدام چیزی گفتیم. من گفتم آقای زنجانی وصی پدر من هست و من خدمت ایشان می‌رسم برای اینکه در امور مربوط به پدرم از ایشان کمک بگیرم، امروز هم آمدم خدمت ایشان. آقای رادنیا گفت ما همسایه ایشان هستیم، در خیابان اینجا مغازه و فروشگاهی داریم و هر چند وقت یک بار اینجا می‌آیم. آقایان قاسمیه و احمد توانگر گفتند ما در بازار هستیم و سال‌های سال بخاطر وجوهات آیت‌الله میلانی با آقای زنجانی در ارتباط هستیم، امروز هم خدمت ایشان آمدیم. البته وقتی اسامی حاضران را پرسیدند، آقایان خودشان را به اسامی دیگری معرفی کردند. من به دلیل آنکه آن موقع از ورزشکاران تیم راگبی ایران بودم و سرگرد مولوی هم سرپرست تیم ورزش ارتش بود و من را با نام و نشان و آدرس منزل می‌شناخت و به دفعات با جیپ آمده بود منزل و من را برای تعلیم راگبی برده بود، مجبور شدم مشخصات واقعی‌ام را بگویم. آن‌ها بعد از پرس‌وجو رفتند، جلسه ما هم تمام شد و منزل آقای زنجانی را ترک کردیم. حدود سه ساعت بعد خرگامی و نخشب که در کلانتری بودند، جیب‌هایشان را گشتند، در جیب آقای نخشب چیزی نبود، اما در جیب آقای خرگامی صورت‌جلسه نهضت مقاومت ملی بود، چون ایشان نماینده حزب ایران بود و باید گزارش جلسات نهضت مقاومت ملی را به حزب می‌داد. ماموران صورت‌جلسه را خواندند و با سرلشکر دادستان، فرماندار نظامی تهران تماس گرفتند و او هم دستور داد در اسرع وقت افرادی که اسمشان در صورت‌جلسه بوده بازداشت کنند. به همین دلیل نخشب و خرگامی را تحت فشار گذاشتند، نخشب گفت بله در جلسه بودم و مذاکرات هم بوده و تمام، ولی آقای خرگامی عیناً همه مطالبی که از او پرسیده بودند، تأیید کرد. حدود ساعت ۵ یا ۶ بعدازظهر بود که دستور بازداشت ما صادر شد. اما حاضران جلسه در منزل زنجانی، نه اسم واقعی‌شان را به مامورین گفته بودند، نه آدرس‌شان را. حاج حسن قاسمیه، احمد توانگر و دیگران همه با اسم‌های دیگر خودشان را معرفی کرده بودند. مامورین فقط اسم و آدرس من را می‌دانستند، من هم مطلع نبودم که رفقا را گرفتند، آقای زنجانی هم که معلوم بود جلسات در منزلشان برگزار می‌شود. آقای زنجانی را اول شب بازداشت کردند، من را هم آخر شب گرفتند و بردند فرمانداری نظامی. آنجا تا با آقای زنجانی در یک اتاق قرار گرفتم، سربازی آمد و بعد از آن آقای زنجانی گفت نخشب گفته همه مطالب به وسیله خرگامی لو رفته است. آن موقع دادستان سرهنگ قربانی بود، قد بلندی داشت، محکمه‌اش هم در باغشاه بود. آن‌ها به آقای زنجانی ‌‌نهایت احترام را می‌گذاشتند، حدود ۸-۷ روز ایشان را بیشتر نگه نداشتند، آزادش کردند، اما من و تعدادی از اعضا در زندان ماندیم، ولی در عین حال آن ۵ تا رفیق ما چون اسم و منزلشان لو نرفته بود، بازداشت نشدند. آقای زنجانی هم مسوولیت همه امور را خودش به عهده گرفت و گفت من نهضت مقاومت ملی را تشکیل دادم، جلسات در منزل من بود، در نتیجه دیگر آن‌ها را تحت تعقیب قرار ندادند، من را هم که در بازداشت بودم، تنبیه کردند که دیگر از این کار‌ها نکنم.

 

 

اولین حرکت اعتراضی وسیع به ابتکار نهضت مقاومت ملی پس از کودتا، روز ۱۶ مهر ۱۳۳۲ برگزار شد که به تعطیلی بازار، دانشگاه و مدارس تهران انجامید. چطور شد تشکیلاتی حدود ۴۵ روز پس از شکل‌گیری و درحالیکه هنوز ساختار آن تکمیل و منسجم نشده بود، درصدد ساماندهی چنین اعتراضی برآمد؟

 

در آن ایام محاکمه دکتر مصدق شروع شده بود، نهضت مقاومت ملی هم تصمیم گرفت به آن واکنش نشان دهد. سیدرضا زنجانی در اولین اقدام اعلام کرد بازار تهران در اعتراض تعطیل شود. برای این کار دو نفر داوطلب شدند، سیدمهدی حاج قوام و سیدصادق رضوی. ساعت ۱۰ صبح روز شانزدهم مهر یکی از آن‌ها سر چهارسو بزرگ و دیگری هم سر چهارسو کوچک بازار روی چهارپایه ایستادند و سخنرانی کردند. بازار هم تعطیل بود، منتها نه بطور کامل بلکه حدود ۸۰ درصد آن تعطیل شده بود. ما هم دور این دو سخنران نیروی حفاظتی تشکیل داده بودیم. پلیس هم در بازار بود و با چوب به در‌های مغازه‌ها می‌زدند تا باز کنند. اما چند مغازه‌ای هم که تعطیل نبودند، آنها هم تعطیل کردند. پلیس وعاظ را بازداشت کرد و به زندان مهرآباد برد. شب با آقای فلسفی تماس گرفته شد، آقایان حاج قوام و رضوی را چون معمم بودند آزاد کردند. این اولین اعتراض گسترده بعد از کودتای ۲۸ مرداد بود.

 

                                                                                         

ولی رژیم خودش را برای تظاهرات بعدی در ۲۱ آبان و برخورد شدیدتر با آن کاملا آماده کرد، طوری که سرلشکر باتمانقلیچ، رئیس ستاد ارتش دو روز قبل از تظاهرات در اجتماع افسران در آمفی تئاتر دانشکده افسری تهدید کرده بود: «اگر قرار باشد که ما ۱۴ میلیون را بکشیم، می‌کشیم تا بر یک میلیون نفر حکومت کنیم!» (اسناد نهضت مقاومت ملی ایران) نحوه هماهنگی برگزاری این تظاهرات و برخوردی که با بازداشت‌شدگان شد، چگونه بود؟

 

پس از مدتی تصمیم گرفته شد نهضت مقاومت ملی را وسیع‌تر کنیم، کمیته اصلی تشکیل شد و به آقای حاج سیدرضا زنجانی اختیار داد، ایشان هم اعلامیه داد و از مردم خواست در اعتراض به محاکمه دکتر مصدق، بازاری‌ها و دیگر اصناف تعطیل عمومی کنند. در این مورد بعضی از اشخاص و حتی چهره‌هایی از حزب توده با حاج آقا زنجانی ارتباط برقرار کردند و قول دادند به کمک نهضت مقاومت ملی بیایند. اعلامیه منتشر شد، بازار تهران تعطیل شد، اکثر مغازه‌های بازار بسته شد، در خیابان تظاهرات شد، دولت تانک و توپ به خیابان کشید و با فشار خیلی از دکان‌ها کرکره‌ها را بالا کشیدند، سه چهار تا از طاق‌های بازار را خراب کردند و شخصیت‌های بازاری را توقیف کردند. آن تعدادی که توقیف کردند، به فرمانداری نظامی تهران پیش سرلشکر دادستان بردند. در مورد بعضی اشخاص آقای فلسفی واسطه شد و مراجعه کرد و در نتیجه تعدادی از آن‌‌ها با نوشتن یک نامه که یک مسائلی در گذشته بوده، حالا یک مسائل دیگری پیش آمده، کوشش می‌کنیم که ان‌شاءالله در فرصت جدید‌تر رعایت مسائل اخلاقی و انتظامی و این حرف‌ها بشود و... آزاد شدند. اما مرحوم حسن شمشیری و حاج محمود مانیان که از تجار معروف بودند و چند نفر دیگر نامه‌ای ننوشتند، آنها را تهدید کردند که حجره‌هایتان را می‌بندیم، به هر حال مقاومت کردند که در نهایت تصمیم گرفتند آن‌ها را به جزیره خارک تبعید کنند. ولی حاج سیدرضا زنجانی را توقیف کردند، تبعید نکردند و در زندان قصر تهران نگه‌ داشتند. یکی از آقایان که معمم بود به نام آقای شمس شیرازی که از ذاکرین آقا اباعبدالله بود، او را هم در کنار این‌ها توقیف کردند و به همراه تعدادی از اساتید دانشگاه خصوصاً اساتید چپ به خارک تبعید کردند و فشار آوردند که جوّ سیاسی بسته‌تر شود ولی نهضت مقاومت ملی به کار خودش ادامه داد. مرحوم زنجانی هم پس از حدود یک ماه، یک ماه و نیم از زندان آزاد شد. حرکت بعدی تظاهرات ۱۶ آذر بود که در اعتراض به سفر ریچارد نیکسون، معاون رئیس‌جمهور آمریکا به تهران، تجدید روابط با انگلستان و محاکمه دکتر مصدق برگزار شد و رژیم برخورد سختی با آن کرد و ۳ نفر از دانشجویان دانشگاه تهران کشته شدند.

 

 

این برخوردها چه تاثیری بر فعالیت و ماهیت تشکیلاتی نهضت مقاومت ملی گذاشت؟

 

پس از آزادی ما از زندان، آقای زنجانی در کادر مرکزی بود، ولی من چون لو رفته بودم نتوانستم در مرکزیت نهضت فعال باشم، قرار شد در کمیته انتشارات نهضت مقاومت ملی فعال شوم، البته در بخش چاپ نشریات، نه توزیع. در بدو امر قرار شد چاپ نشریات را آقای زنجانی به عهده بگیرند و من هم فقط با آقای زنجانی کار کنم. پس از لو رفتن نهضت مقاومت ملی، آقای توانگر کمتر در جلسات شرکت می‌کرد چون در مظان اتهام شدید بود، آقای رادنیا هم کمتر حضور داشت ولی مرحوم حاج حسن قاسمیه بیشتر در جلسات شرکت می‌کرد؛ آقای خرگامی هم لو رفته بود. حزب ایران هم مدتی آقای اصغر گیتی‌بین را به نهضت مقاومت ملی معرفی کرد و بعد از گیتی‌بین آقای دکتر شاپور بختیار را معرفی کرد. آقای رحیم عطایی هم مهندس بازرگان را معرفی کرد و در عین حال در نیروی سوم هم انشعاب شد؛ پیش از انشعاب بین محمدعلی خنجی و خلیل ملکی، مهندس وفایی نماینده نیروی سوم در نهضت بود اما پس از انشعاب مهندس وفایی دیگر شرکت نکرد و نهضت با آقای دکتر خنجی تماس گرفت و آن‌ها با همکاری موافقت کردند. در کمیته بین‌الاحزاب نهضت مقاومت ملی آقای داریوش فروهر فعال بود، اما زمانی که فروهر در زندان بود، نمایندگان دیگری را به آن کمیته معرفی می‌کرد که آن‌ها سازمان‌های نهضت را شکل دادند، مثل سازمان محلات، سازمان اصناف، سازمان ادارات و… ولی به دلیل اینکه حاکمیت فشار بسیار زیادی می‌آورد و تقریباً آن همکاری‌ای را که مردم در ابتدا داشتند، دیگر به آن شکل وسیع نبود، مبارزه بتدریج آرام‌تر شد. در کمیته دانشگاهی آقایان عزت‌الله سحابی، مصطفی چمران، مسعود حجازی، باقر رضوی و… فعال بودند. آقایان حسن میرمحمدصادقی، حاج حسن قاسمیه، حاج قاسم لباسچی، حاج محمود مانیان و…هم در کمیته بازار فعال بودند که در نقاط مختلف بازار، مثل بازار چهل‌ تن، بازار دروازه، بازار امامزاده یحیی، بازار امامزاده زید، کمیته‌هایی تشکیل دادند. علاوه بر آن سازمان‌های محلی تشکیل شد که من افتخار مسوولیت آن‌ها را داشتم، که در نقاط خارج از منطقه بازار، سازمان‌های محلی مثلاً در نارمک، چهارصد دستگاه، بی‌سیم نجف‌آباد، میدان انبار، اکبرآباد، امیریه، گمرک و… تشکیل شد که حدود ۱۰ نفر، ۱۲ نفر با شغل‌های مختلف که در آن محل اسکان داشتند، جمع می‌شدند و این سازمان‌ هفته‌ای یک بار تشکیل جلسه می‌داد و مسائلی که در مملکت در جریان بود بررسی می‌‌کردند، اعلامیه‌های را توزیع می‌کردند و آن‌‌ها را برای اعتراضات و انتقاداتی که در آن روزها مطرح می‌شد، آماده می‌کردند.

 

 

شما ظاهرا در کمیته حقوقی نهضت مقاومت ملی هم فعال بودید. کار این کمیته و نقش شما در آن چه بود؟

 

بعد از برپایی محاکمه دکتر مصدق و دیگر چهره‌های نهضت ملی، قرار شد از دفاعیات آن‌ها مطلع شویم. کمیته حقوقی نهضت مقاومت ملی توسط ابوالفتح بنی‌صدر با همکاری آقای ناصر صدرالحفاظی، وکیل دادگستری و پسر سیدعلی رضوی زیرنظر آقای زنجانی تشکیل شد. ما با مراجعه به شخصیت‌های مختلف از آن‌ها برای تامین مخارج وکلا پول می‌گرفتیم. من در این کمیته‌های مالی و حقوقی بیشتر فعال بودم. حتی کوشش شد با دکتر فاطمی، وزیر خارجه دولت مصدق هم که پس از کودتا در اختفا بود، ارتباط برقرار شود. آقای زنجانی از محل اختفای فاطمی مطلع نبود، قرار شد از طریق احمد توانگر این ارتباط ایجاد شود. حتی برای دفاعیات فاطمی، زنجانی مشورت‌هایی به او می‌داد که از دکتر مصدق، آقای معظمی و کمیته حقوقی گرفته می‌شد.

 

 

ارتباط با فاطمی در دوره زندان هم ادامه داشت؟  

 

بله، رابطی بود که پیام‌ها را در زندان به فاطمی می‌رساند.

 

 

حضور چهره‌هایی مثل اللهیار صالح، امیرعلایی و باقر کاظمی که بیشتر در کسوت دیپلماتیک بودند، در نهضت مقاومت ملی چه تاثیری گذاشت؟    

 

بتدریج چهره‌هایی که با کابینه دکتر مصدق همکاری کرده بودند، از زندان‌ها آزاد شدند، دیگر آن خفقان اولیه حاکم نبود، فعالیت را از سرگرفتند، آمد و شد‌هایی به خصوص به منزل خانه آقای دکتر صدیقی می‌شد، خانه آقای سنجابی هم رفت‌وآمدهایی می‌شد. آقایان اللهیار صالح، باقر کاظمی و شمس‌الدین امیرعلایی سفرای ایران در آمریکا، فرانسه و بلژیک در دوره دکتر مصدق که پس از کودتای ۲۸ مرداد به ایران بازگشته و بواسطه فعالیت‌های سیاسی زندانی شده بودند، هم فعال شده بودند. روزی که اللهیار صالح پس از کودتا از سفارت ایران در آمریکا استعفا داده و برای خداحافظی پیش آیزنهاور، رئیس‌جمهور آمریکا رفته بود، آیزنهاور دستش را روی شانه‌ صالح گذاشت و گفته بود شما می‌توانید اینجا در سفارت ایران بمانید، آقایان هم با شما موافق هستند، بهتر است شما باشید. ایشان خیلی به صراحت گفته بود بله بهتر است ولی من چند سالی که از این پله‌ها بالا می‌آمدم، سفیر دولت و ملت ایران بودم ولی اکنون اگر بیایم، سفیر شاه می‌شوم و از این جهت اجازه دهید که من هم بروم با مردم خودم هر ناراحتی هست با آن‌ها همکاری و هم‌رأیی داشته باشم. این گفته بسیار حسن اثر بخشیده بوده، تا حدی که آیزنهاور تا دم در آقای صالح را بدرقه کرده بود. این آقایان به ایران آمدند و در نهضت مقاومت ملی فعال شدند. البته مدتی باقر کاظمی و امیرعلایی را تبعید کردند، تا جلوی فعالیت‌های آن‌ها گرفته شود، ولی خوشبختانه آن‌ها به مبارزه ادامه دادند تا اینکه جبهه ملی دوم تشکیل شد.

کلید واژه ها: شاه حسینی نهضت مقاومت ملی سید رضا زنجانی


نظر شما :