رقابت و حسادت در برنامه‌های رادیو و گلها/ وقتی شجریان هم رد می‌شود

۲۱ آبان ۱۳۹۰ | ۱۸:۳۵ کد : ۱۵۱۸ از دیگر رسانه‌ها
ابوالحسن مختاباد: اختلاف سلیقه و روش در هر صنف و فردی بروز و ظهور دارد، اما در صنف موسیقی این اختلافات به اعمال نظر و حذف و طرد افراد و هنرمندانی منجر می‌شود که برخی از آنها امتحان خود را نزد مردم پس داده‌اند و از کارنامه تاریخ نمره قبولی گرفته‌اند. اینکه می‌گویند تاریخ محل عبرت است، ‌در واقع از همین منظر است که کاری را که گذشتگان کرده‌اند و از منظر اخلاق و منش انسانی مورد ذم و طرد جامعه و عقلاست، دوباره اگر کسی تکرار کند، نشان‌دهنده درس‌ نگرفتن از تاریخ است. در همین دوره و زمانه خودمان در برخی از نهادهای دولتی و مدنی موسیقی (از صدا و سیما گرفته تا دفتر موسیقی، خانه موسیقی و...) برخی رفتار‌ها نسبت به اهل موسیقی بیش از اینکه بر ضابطه‌ای استوار باشد، ‌به سلیقه و پسند یا ناپسند این یا آن فرد مسوول و مدیر و عضو هیات مدیره وابسته است. برنامه گلها و اصولا برنامه‌های رادیو در قبل از انقلاب از این دست رفتار‌ها زیاد داشت، اما به جهت آنکه برخی از هنرمندان در نقل خاطرات خود به برملاسازی این رفتار‌ها پرداختند، ‌اکنون می‌توانیم بر آنها پرتو بیشتری افکنده و به نظاره بنشینیم؛ خاطراتی که در یادداشت ـ مقاله زیر بخش کوتاهی از آن گفته و آورده می‌شود. قطعا چند سال بعد که خاطرات برخی از اهل موسیقی درباره رفتارهای امروزیان بر روزن رسانه و کتاب افتد، این بیت حافظ نصب‌العین خواهد شد:

روزی که پیشگاه حقیقت شود پدید

شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد

 

 

علاف کردن شش‌ماهه اقبال آذر در رادیو و برنامه گلها

 

اول: یکی از مشکلات رادیو عدم استفاده از تجربه و ظرفیت‌های اهالی هنر بود. برای نمونه اقبال آذر از جمله کسانی بود که به رغم آنکه خود از اعضای اصلی شورای معروف رادیو و برنامه گلها بود، اما عملا از وی استفاده‌ای نشد، به نحوی که او یکی از دلایل اصلی بازگشتش از تهران به تبریز را همین نکته عنوان می‌کند. او دو مساله را دلیل اصلی بازگشت به تبریز عنوان می‌کند؛ اول هزینه کمرشکن و سنگین زندگی در تهران که با حقوق ماهی هزار تومانی که به وی می‌دادند برابری نمی‌کرد و دوم چنان که خود می‌گوید «مورد استفاده واقع نشدن وجود او در رادیو که متاسفانه در خلال شش ماه و ۲۵روز مدت اقامت وی در تهران، حتی یک‌ بار هم نشد که اداره رادیو، این ذخیره گرانبهای موسیقی را پشت میکروفن برده و پیرامون مقامات دوازده‌گانه و شعب و شقوق و زوایای آن از مشارالیه توضیحات خواسته یا از او بخواهد که آواز بخواند تا مردم ایران با صدای رسای کسی که لااقل ۷۰ سال است، ‌آشنا هستند، یک‌ بار دیگر تجدیدعهد کنند. این نوع برخورد البته تعجب خود اقبال را هم برمی‌انگیزد به نحوی که خودش متعجب شده، ‌نمی‌داند آیا اصولا تلگراف دعوت و برقراری حقوق ماهانه هزار تومان من‌باب فرمالیته بوده یا حسادت و رشک برای بعضی از همکسوتان مانع از آن است که وجود اقبال آذر مورد استفاده واقع شود؟! این نکته (عدم استفاده از اقبال) ‌سبب شد تا وی در محافل به انتقاد از این وضع بپردازد و ماجرا تا آنجا بالا بگیرد که رادیو باکو و یکی از خوانندگان معروف آذربایجان شوروی وقت، به این امر اعتراض کند.» (حسینی، ص۵۵) تجویدی گفت: تا زمانی که بنان هست، ‌صدایی شبیه او نباید در رادیو بخواند.

 

یک نکته را نباید نادیده انگاشت که برخی رقابت‌ها در میان اهل هنر هم سبب‌ساز چنین کدورت‌هایی می‌شد و حتی توصیه‌ها بر خود اعضای شورا هم تاثیر می‌گذاشت و برخورد‌های دوگانه‌ای را سبب می‌شد. برای نمونه آقای ناصر مجرد در کتاب خود از آزمونی که از وی در رادیو گرفتند، یاد می‌کند. ناصر مجرد در کتاب «برگی از باغ» از خاطره‌ای یاد می‌کند که در سال ۱۳۳۷ و در ۲۴ سالگی و هنگام آزمون برای خوانندگی به رادیو با خالقی داشته است. وی که آواز و ردیف‌ آوازی را نزد بنان کار کرده بود، در جمعی حاضر شد که علاوه بر خالقی، پیرنیا، بنان، معروفی، تهرانی، محجوبی هم حضور داشتند و می‌نویسد که بعد از آزمون و در حالی که خود گمان می‌کردم بسیار خوب امتحان داده‌ام آقای خالقی از جا برخاسته، من را به گوشه‌ای بردند و انگار می‌خواستند نکته‌ای را بگویند، در یک جمله نرم و لطیف فرمودند: «آفرین خیلی خوب خواندید، ما خوشحالیم که یک بنان دیگر به جمع خوانندگان بزرگ ایران اضافه شده است و به استاد شما تبریک می‌گوییم. اما ناصرخان! متاسفانه شما نمی‌توانید در رادیو بخوانید.» مجرد با آوردن این جمله که خالقی با پنبه سر برید، توضیح می‌دهد که خالقی روی تلفظ نادرست مخرج حروف «ر» در آوازش ایراد اساسی گرفت و گفت با چنین اشکالی نمی‌توانی در رادیو بخوانی. مجرد البته در پایین نوشته‌اش اشاره می‌کند که آنها در این ماجرا تبعیض‌آمیز برخورد کردند و خواننده بانویی را که حرف «ش» را خوب تلفظ نمی‌کرد، پذیرفتند که در رادیو بخواند. (برگی از باغ، صص۱۶ تا ۱۹) مجرد البته در همین صفحات اشاره می‌کند که آقای تجویدی به ایشان گفتند تا زمانی که بنان می‌خواند نباید صدایی شبیه وی در رادیو بخواند. (همان) شاید به همین دلایل باشد که چهره‌ای همانند اقبال فضا را تنگ دیده و ترجیح می‌دهد به دیارش بازگردد.

 

 

وقتی شجریان هم رد می‌شود

 

ماجرای برخی برخورد‌های سلیقه‌ای و غیرکار‌شناسانه با اهالی موسیقی به همین جا ختم نمی‌شود بلکه محمدرضا شجریان هم در گفت‌وگویی از ماجرای آزمون دادن خود نکاتی را می‌گوید که نشان می‌دهد گروه و سلیقه‌ای خاص هیچ‌گونه صدا و سلیقه دیگر را برنمی‌تابند. او نقل می‌کند که وقتی آزمون داد، او را رد کردند و در راهرو با حسین بدیع‌زاده روبه‌رو می‌شود و بدیع‌زاده ماجرا را می‌فهمد و‌‌ همان جا از تجویدی (مرحوم علی ‌تجویدی، آهنگساز و نوازنده ویلن و از اعضای هیات انتخاب) می‌پرسد که چرا ایشان را رد کردید که تجویدی پاسخ می‌دهد: این‌ها حقوق می‌خواهند و ما نداریم که بدهیم. شجریان که ناظر این دیالوگ دونفره است، می‌گوید: «من کی از شما پول خواستم» که بدیع‌زاده ناراحت می‌شود و شجریان را نزد پیرنیا می‌برد و پیرنیا ابتدا توجهی به صدای شجریان نمی‌کند، اما وقتی صدا به بیت دوم می‌رسد از کار نوشتن دست می‌کشد و به دقت به صدا گوش می‌دهد و سپس از شجریان می‌پرسد مخالف هم خواندی (منظور گوشه مخالف در دستگاه سه‌گاه است که بخش اوج آواز این دستگاه به شمار می‌رود) که او پاسخ می‌دهد آری و پیرنیا می‌گوید: بگذار و بخش مخالف صدا را پخش می‌کنند و پیرنیا بی‌اختیار می‌گوید آفرین و روز بعد شجریان با رضا ورزنده (نوازنده سنتور) نخستین برگ سبز را در نغمه افشاری با مطلع غزلی از حافظ «ما سرخوشان مست دل از دست داده‌ایم» می‌خواند. البته نگارنده از یک منبع مطلع شنید که استاد اکبر گلپایگانی هم در پذیرفتن دوباره شجریان و سفارش او برای حضور در رادیو نقشی ویژه داشته است.

 

 

مشیر همایون و از بین بردن آثار ادیب

 

اما تاریخی‌ترین برخوردهای سلیقه‌ای در رادیو و برنامه‌ گلها را مشیر همایون شهردار صورت می‌دهد. او هنگامی که به رادیو می‌رود و به آرشیو برنامه گلها دسترسی پیدا می‌کند، دست به تخریب آثار هنرمندان و هدم آنها می‌زند. از جمله این رفتار‌ها، از بین بردن مجموعه‌ای از خوانده‌های استاد ادیب خوانساری است که سبب شد یکی از مهم‌ترین اسناد آوازی ما از بین برود. استاد احمد ابراهیمی که دوره‌ای هم در برنامه گلها به عنوان خواننده همکاری می‌کرد در این زمینه می‌گوید: «در سال ۱۳۳۳ بنا به دستور آقای معینیان، مدیر کل رادیو، آقای مشیر همایون شهردار نوازنده پیانو که حدود ۸۰ سال از عمرش می‌گذشت، سرپرست موسیقی رادیو شد. این مرد که ادعای هنرمندی نیز می‌کرد به دلیل سابقه و کدورتی که در گذشته با استاد ادیب داشت به جان نوارهای ضبط‌شده استاد افتاد و تمامی نوار‌ها را پاک کرد ‌یا از بین برد. متاسفانه دشمنی این مرد با ادیب سبب شد یکی از گنجینه‌های موسیقی آوازی ایران به کلی منهدم شده و این نوارهایی که از استاد باقی مانده متاسفانه در روزهای آخر عمر استاد بوده است که با بیماری تنگی نفس و کهولت سن از کیفیت عالی برخوردار نیست.» (ادیب، ص ۲۲۴)

 

زنده‌یاد حسین عمومی که ذهنی مملو از خاطره داشت در‌‌ همان کتاب یاد‌نامه مرحوم ادیب خوانساری (ص۲۳۰) می‌گوید: «به قرار مسموع و اطلاع، تعدادی از نوارهای آن شادروان (ادیب) که محصول سه سال خوانندگی وی بود (به همراهی ساز نابغه هنر، محجوبی، آن هم در دوران پختگی و شکوفایی) بر اثر تنگ‌نظری و ندانم‌کاری دو نفر از نامداران موسیقی که مسلما خدمات ارزنده‌ای در این عرصه داشتند محو شد و جامعه هنری را برای همیشه از داشتن چنین گنجینه ارزشمندی محروم کردند.» استاد حسن کسایی هم در‌‌ همان یاد‌نامه می‌گوید: «خواننده کج‌اندیش و کج‌فهمی که نامش را نمی‌آورم، آثار دوران شکوفایی ادیب را با ‌‌نهایت بی‌رحمی از آرشیو رادیو پاک کرده بود که این موضوع باعث رنجش همیشگی آقای ادیب شده بود.» (همان، ص۲۳۳)

 

آقای کسایی از دیدن نامه‌ای یاد می‌کند که در منزل مرحوم تاج مشاهده کرد و می‌گوید: آقای تاج (نامه مرحوم ادیب را) نشانم دادند و برایم خواندند که مرقوم فرموده بودند: «آقای تاج، من چند سال است که به رادیو نرفته‌ام و از شما هم خواهش می‌کنم که در این اداره که برای موسیقی، هویت و حرمتی قایل نیستند به این آشفته‌بازار هرج و مرج، ‌با موی سپید پا نگذارید و در این مکان نخوانید. (همان، ص ۲۳۳)

 

اینها نمونه‌های اندکی بود از رقابت‌ها و حسادت‌های اهالی هنر که متاسفانه امروز هم همچنان ادامه دارد و برخی که بر مصدر امورند، این گمان را ندارند که سال‌ها و دهه‌هایی بعد دیگرانی از کارهای زشت و نکوهیده آنها خواهند نوشت و گفت.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

 

۱ـ ادیب‌، شیرین (۱۳۸۵)، ادیب خوانساری، آوای جاویدان در موسیقی ایران، انتشارات آوای هنر و ‌اندیشه، چاپ اول.

۲ـ حسینی، سیدجواد (۱۳۸۲) با زمزمه ‌هزاردستان: یادنامه استاد ابوالحسن اقبال آذر، تهران: نشر نی، چاپ اول.

۳ـ مجرد، ناصر، (۱۳۸۰) برگی از باغ، نگرشی به یک قرن موسیقی در ایران، انتشارات مجرد، تهران.

 

 

منبع: روزنامه شرق

کلید واژه ها: برنامه گلها شجریان


نظر شما :